آرامش قبل طوفان
#آرامش قبل طوفان
p2
داشتم میومدم که یهو دستمو کشیدو بعد بلند شد داشتم میوفتادم که منو گرفت صورتم قشنگ نزدیک صورتش بود از زیباییش زبونم بند اومده بود صورتشو آورد جلوم از خجالت لوپم قرمز شد
کوک:دو ساعت دیگه میام دنبالت آماده شو.
ا.ت:کجا میخوایم بریم؟
کوک:میفهمی.
ویو کوک:بعد اینکه بهش،حرفمو زدم ولش کردم و وایستاد قلبم دشت از جاش در میومد ولی نمیخواستم بهس،جیزی بگم
ویو ا.ت:وقتی رفت افتادم و قلبمو نگه داشتم سری لباس کارمو در آوردمو رفتم خونه یه حموم رفتمویه لباس شیک پوشیدمو ارایش کردم و رفتم تو کافه دوباره نشستم تا بیاد.
کوک:رفتم ماشینمو عوض کردمو زنگ زدم به جیهوپ.
کوک؛سلام داش چخبر؟
جیهوپ:سلام کوکی سلامتی چی شد از ما یاد کردی؟
کوک:داش اینا رو ولش کن رستورانتو سری خالی کن میام اونجا کارای لازمو بکن.
جیهوپ:حله داش.
.پایان مکالمه.
جنی:ا.ت کجا رفتی؟
ا.ت:ماجرا رو تعریف کرد
جنی:عرررررررررررررررررر
ا.ت:وای اومددد
کوک:سلام دوباره بانوی جوان
ا.ت:س سلام
کوک:بفرمایید بریم
*ادمین:سوار ماشین شدن و کوک برای ا.ت کمربندشو بست و تا رستوران حرفی نزدن*
کوک:رسیدیم
ویو کوک:پیاده شدم و در برای دختره باز کردم و دستشو گرفتم
ویو ا.ت:وقتی دستمو گرف منم دستشو گرفتمو رفتیم تو رستوران و سر میز
کوک:بفرمایید بشینین
ا.ت:ممنونم
کوک:خب اسمتون چیه ؟
ا.ت:م من کیم ا.ت هستم اسم شما چیه
کوک:من جئون جونگ کوک هستم خوشبختم
ا.ت همچ
کوک:غذا چی میل دارین؟
ا.ت:هرچی شما میل کنین منم همونو میخورم
کوک:اوکی گارسون
*بعد اینکه غذا رو سفارش دادن کوک گفت سر صحبت رو باز کنه تا غذا رو بیارن*
کوک:خب میتونم ا.ت صداتون کنم؟ شما هم میتونین منو کوک صدا کنین
ا.ت:ا بله حتما راستی برای جی اومدیم اینجا؟
کوک: خوبه، من یچیزی ازتون میخوان هرچیزی ک بخواین بهتون میدم بابتش
ا.ت:باید ببینم که درخواستت چی هست
کوک:میخوام که برای یه مدت به عنوان همسرم توی مهمونی ها باشین
ا.ت:زبونم بند اومده بود، م م من؟
کوک:بله توو
ا.ت:اون ووقت چچرا؟
کوک:چون چون پدرم در حال مرگ هستش و گفته باید قبل از مرگش عروسیشو ببینه فقط،یه چند هفتس
ا.ت:ع که اینطور باشه اوکیه
کوک: عالیه پس شمارتو بهم بده و آدرس خونت
ا.ت:باشه گوشیتو بده
گارسون:غذا رو آوردم
کوک:بزار رو میز
*بعد خوردن غذا کوک میخواست ا.ت رو برسونه خونه و رسوند*
ویو ا.ت : غذا رو خوردیم و داشتیم برمیگشتیم خونه کوک منو رسوند پیاده شدم که خدافظی کنم ازش کوک هم پیاده شد
ا.ت:خدافظ فردا میبینمت
کوک:خدافظ عشقم
ا.ت:با این حرفش خجالت کشیدم که وقتی دید خجالت کشیدم.......
ببخشید بد شد پارت بعدی رو ب زودی میزارم
لطفا ۱۵ تا لایک عکس لباس کوک و ا.ت و عکس رستوران و ماشین رو میزارم
p2
داشتم میومدم که یهو دستمو کشیدو بعد بلند شد داشتم میوفتادم که منو گرفت صورتم قشنگ نزدیک صورتش بود از زیباییش زبونم بند اومده بود صورتشو آورد جلوم از خجالت لوپم قرمز شد
کوک:دو ساعت دیگه میام دنبالت آماده شو.
ا.ت:کجا میخوایم بریم؟
کوک:میفهمی.
ویو کوک:بعد اینکه بهش،حرفمو زدم ولش کردم و وایستاد قلبم دشت از جاش در میومد ولی نمیخواستم بهس،جیزی بگم
ویو ا.ت:وقتی رفت افتادم و قلبمو نگه داشتم سری لباس کارمو در آوردمو رفتم خونه یه حموم رفتمویه لباس شیک پوشیدمو ارایش کردم و رفتم تو کافه دوباره نشستم تا بیاد.
کوک:رفتم ماشینمو عوض کردمو زنگ زدم به جیهوپ.
کوک؛سلام داش چخبر؟
جیهوپ:سلام کوکی سلامتی چی شد از ما یاد کردی؟
کوک:داش اینا رو ولش کن رستورانتو سری خالی کن میام اونجا کارای لازمو بکن.
جیهوپ:حله داش.
.پایان مکالمه.
جنی:ا.ت کجا رفتی؟
ا.ت:ماجرا رو تعریف کرد
جنی:عرررررررررررررررررر
ا.ت:وای اومددد
کوک:سلام دوباره بانوی جوان
ا.ت:س سلام
کوک:بفرمایید بریم
*ادمین:سوار ماشین شدن و کوک برای ا.ت کمربندشو بست و تا رستوران حرفی نزدن*
کوک:رسیدیم
ویو کوک:پیاده شدم و در برای دختره باز کردم و دستشو گرفتم
ویو ا.ت:وقتی دستمو گرف منم دستشو گرفتمو رفتیم تو رستوران و سر میز
کوک:بفرمایید بشینین
ا.ت:ممنونم
کوک:خب اسمتون چیه ؟
ا.ت:م من کیم ا.ت هستم اسم شما چیه
کوک:من جئون جونگ کوک هستم خوشبختم
ا.ت همچ
کوک:غذا چی میل دارین؟
ا.ت:هرچی شما میل کنین منم همونو میخورم
کوک:اوکی گارسون
*بعد اینکه غذا رو سفارش دادن کوک گفت سر صحبت رو باز کنه تا غذا رو بیارن*
کوک:خب میتونم ا.ت صداتون کنم؟ شما هم میتونین منو کوک صدا کنین
ا.ت:ا بله حتما راستی برای جی اومدیم اینجا؟
کوک: خوبه، من یچیزی ازتون میخوان هرچیزی ک بخواین بهتون میدم بابتش
ا.ت:باید ببینم که درخواستت چی هست
کوک:میخوام که برای یه مدت به عنوان همسرم توی مهمونی ها باشین
ا.ت:زبونم بند اومده بود، م م من؟
کوک:بله توو
ا.ت:اون ووقت چچرا؟
کوک:چون چون پدرم در حال مرگ هستش و گفته باید قبل از مرگش عروسیشو ببینه فقط،یه چند هفتس
ا.ت:ع که اینطور باشه اوکیه
کوک: عالیه پس شمارتو بهم بده و آدرس خونت
ا.ت:باشه گوشیتو بده
گارسون:غذا رو آوردم
کوک:بزار رو میز
*بعد خوردن غذا کوک میخواست ا.ت رو برسونه خونه و رسوند*
ویو ا.ت : غذا رو خوردیم و داشتیم برمیگشتیم خونه کوک منو رسوند پیاده شدم که خدافظی کنم ازش کوک هم پیاده شد
ا.ت:خدافظ فردا میبینمت
کوک:خدافظ عشقم
ا.ت:با این حرفش خجالت کشیدم که وقتی دید خجالت کشیدم.......
ببخشید بد شد پارت بعدی رو ب زودی میزارم
لطفا ۱۵ تا لایک عکس لباس کوک و ا.ت و عکس رستوران و ماشین رو میزارم
۳.۲k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.