Part 8
Part 8
تهیونگ:بله
دکتر:ببینید همون جور که به شما گفتم به همسر شما شک عصبی واردشده واگه این اتفاق دوباره قبل بدنیا اومدن بچه پیش بیاد بچه یا ناقص یا سقط میشه، من برای اینکه مطمعن شم حال مادر و بچه خوبه برای همسرتون سو نوگرافی وچند تا ازمایش و دارو نوشتم
اگه این دارو ها بخرید و ازمایش ها بدید خیالمون راحته میشه ولی که تو سونوگرافی چیز دیگه هم باشه باید بیش از اندازه تحت مراقبت باشن.... اینم از دارو ها و ازمایش ها این ها رو فردا صبح برام بیارید
تهیونگ:چشم حتما ممنون که وقت گذاشتین خدا نگه دار
دکتر : خواهش میکنم وظیفست خداحافظ
رفتم سمت اتاق ا/ت ته وو بیرون نشسته بود
تهیونگ:سلام ا/ت رو دیدی؟
ته وو: اره ولی معلومه از دستت ناراحته
تهیونگ: سعیم رو میکنم که از دلش در بیارم( با بغض )
در اتاق رو زدم وارد شدم دیدم ا/ت رو یه تخت دراز کشیده و به سقف زل زده رو یه گونش زخم شده بود به خاطر اینکه از تخت که افتاد گونش به گوشه یه پاتختی خورده بود
تهیونگ: سرفه یه ریزی کردم که ا/ت برگشت سمتش
تا من رو دید روش رو برگردون و دستش رو گذاشت رو صورتش
رفتم صندلی کناری تختش نشستم
تهیونگ: ا/ت تو میدونستی بارداری ولی به من چیزی نگفتی؟
ا/ت:......................................
تهیونگ: ا/ت راستش رو بگو
ا/ت:تهیونگ لطفا ولم کن
تهیونگ: باشه بعدا دربارش حرف میزنیم . دکترت گفت باید بری سونوگرافی و چند تا ازمایش بدی و دارو هم داد
ا/ت : باشه لطفا برو بیرون
خواستم بغلش کنم، میخواستم فقط بغلش کنم و گریه کنم من واقعا این اواخر بهش زیاد اهمیت نداده بودم
ا/ ت ویو
.......................
تهیونگ:بله
دکتر:ببینید همون جور که به شما گفتم به همسر شما شک عصبی واردشده واگه این اتفاق دوباره قبل بدنیا اومدن بچه پیش بیاد بچه یا ناقص یا سقط میشه، من برای اینکه مطمعن شم حال مادر و بچه خوبه برای همسرتون سو نوگرافی وچند تا ازمایش و دارو نوشتم
اگه این دارو ها بخرید و ازمایش ها بدید خیالمون راحته میشه ولی که تو سونوگرافی چیز دیگه هم باشه باید بیش از اندازه تحت مراقبت باشن.... اینم از دارو ها و ازمایش ها این ها رو فردا صبح برام بیارید
تهیونگ:چشم حتما ممنون که وقت گذاشتین خدا نگه دار
دکتر : خواهش میکنم وظیفست خداحافظ
رفتم سمت اتاق ا/ت ته وو بیرون نشسته بود
تهیونگ:سلام ا/ت رو دیدی؟
ته وو: اره ولی معلومه از دستت ناراحته
تهیونگ: سعیم رو میکنم که از دلش در بیارم( با بغض )
در اتاق رو زدم وارد شدم دیدم ا/ت رو یه تخت دراز کشیده و به سقف زل زده رو یه گونش زخم شده بود به خاطر اینکه از تخت که افتاد گونش به گوشه یه پاتختی خورده بود
تهیونگ: سرفه یه ریزی کردم که ا/ت برگشت سمتش
تا من رو دید روش رو برگردون و دستش رو گذاشت رو صورتش
رفتم صندلی کناری تختش نشستم
تهیونگ: ا/ت تو میدونستی بارداری ولی به من چیزی نگفتی؟
ا/ت:......................................
تهیونگ: ا/ت راستش رو بگو
ا/ت:تهیونگ لطفا ولم کن
تهیونگ: باشه بعدا دربارش حرف میزنیم . دکترت گفت باید بری سونوگرافی و چند تا ازمایش بدی و دارو هم داد
ا/ت : باشه لطفا برو بیرون
خواستم بغلش کنم، میخواستم فقط بغلش کنم و گریه کنم من واقعا این اواخر بهش زیاد اهمیت نداده بودم
ا/ ت ویو
.......................
۱.۹k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.