p29
"نیکو"
معمولا این کلاه گرگی رو در نمیورد...
اما الان..موهاشو کاملا میبینم...
تا خواستم دستمو نزدیک صورتش بیارم چشماشو باز کرد و با وحشت بیدار شد.
ساینو : نیکو..نیکو بیدار شدی بالاخره
نیکو :اوه..
ساینو : لعنتی ۲ روزه تمام خواب مونده بودی..گفتم تمومی
نیکو : ۲ روز...یعنی..مهمونا رفتن؟
ساینو : اره رفتن
نیکو : اوه..دلم برا واندرر و ایاکا تنگ میشه...
یدفه بلندم کرد و گذاشتم رو تخت
ساینو : دیگه راجبشون فکر نکن!رفتن!
نیکو : اوه..
انگار حسودیش شده...
ساینو : تازه که خواب بودم..کارم داشتی؟..احساس کردم خواستی بیدارم کنی.
نیکو : ها..نه..فقط...
ساینو:...
نیکو : اولین باره بدون کلاه و طلا میبینمتون..معذرت میخوام...بیشتر شبیه اون رعیتایید که به حاکمشون باوفاست
ساینو : اوه جدی؟..بانوی من؟!"لبخند"
نیکو "سرخ شدن" م...من داشتم شوخی میگردم..م..معذرت میخوام
ساینو : چرا برا کاری که نکردی معذرت خواهی میکنی ؟
دستمو گرفت و گذاشت رو صورتش
ساینو : هنوز حالت خوب نشده...
اون..شبیه گربه هاست
انگشتامو لای موهاش کشیدم
نیکو :موهاتون خیلی نرمه"اکلیلی شدن"
ساینو "لبخند"
لبخندش خیلی شیرینه...صحبت کردنش..لبخندش..ظاهرش...از هم لحاظ قشنگه.
نیکو : عالیجناب...
اما اون اوایل اینقد مهربون رفتار نمیکرد...
روم نیزه بلند میکرد..خفهم میگرد..منو به دیوار میکوبید...
نیکو : برای چی..نظر رفتارتون نسبت به من تغییر کرد
ساینو : ها؟..منظورتو نمیفهمم
نیکو : اینقد با مهربونی و ملایمت رفتار نمیکردید...دقیقا برعکسش بودین
ساینو : ناراحت بودی؟
نیکو : شاید..یکم...
ساینو : ازت خوشم نمیومد...همین
نیکو : اما...الان؟
ساینو : دوس داری بدونی الان چه حسی بهت دارم ؟
نیکو :"ناراحت"اوهوم
اگه...حسی که بهم داره که تو ذهنمه نباشه...یعنی..من فقط علکی بهش توجه میکردم
ساینو : بی عیب و نقص بودنت منو جذب کرده
نیکو : هوم؟"جاخوردن"
ساینو : متفاوت بودنت...از همه لحاظ...از شکل تا خصوصیاتت..اینقد هم راجبت کنجکاو میشم...تازه..بارها حالمو خوب کردی..باعث شد خیلی...خیلی بیشتر از قبل جذبت بشم..ا..اوه؟!!!
نیکو :"محو شدن"
ساینو :"لبخند" جوری نگاه میکنی انگار منتظری ببوسمت(این پسرمون زیادی دیوثه)
نیکو : "سرخ شدن" چ..چی؟!اصلا!
ساینو :یعنی خوشت نمیاد؟
نیکو : ن..نه نه اینکه خوشم نمیاد...امم..اممم"قرمز"
"ساینو"
اذیت کردنش خیلی حال میده.
تا خواستم حرف دیگه ای بزنم بوسه کوتاهی روی لبام گذاشت و بلافاصله با پیرهنش صورتشو قایم کرد..
این..."شوکه"
زبونمو رو لبام کشیدم..
ای جوجه شیطون...میخوام درسته قورتت بدم"پوزخنده"
معمولا این کلاه گرگی رو در نمیورد...
اما الان..موهاشو کاملا میبینم...
تا خواستم دستمو نزدیک صورتش بیارم چشماشو باز کرد و با وحشت بیدار شد.
ساینو : نیکو..نیکو بیدار شدی بالاخره
نیکو :اوه..
ساینو : لعنتی ۲ روزه تمام خواب مونده بودی..گفتم تمومی
نیکو : ۲ روز...یعنی..مهمونا رفتن؟
ساینو : اره رفتن
نیکو : اوه..دلم برا واندرر و ایاکا تنگ میشه...
یدفه بلندم کرد و گذاشتم رو تخت
ساینو : دیگه راجبشون فکر نکن!رفتن!
نیکو : اوه..
انگار حسودیش شده...
ساینو : تازه که خواب بودم..کارم داشتی؟..احساس کردم خواستی بیدارم کنی.
نیکو : ها..نه..فقط...
ساینو:...
نیکو : اولین باره بدون کلاه و طلا میبینمتون..معذرت میخوام...بیشتر شبیه اون رعیتایید که به حاکمشون باوفاست
ساینو : اوه جدی؟..بانوی من؟!"لبخند"
نیکو "سرخ شدن" م...من داشتم شوخی میگردم..م..معذرت میخوام
ساینو : چرا برا کاری که نکردی معذرت خواهی میکنی ؟
دستمو گرفت و گذاشت رو صورتش
ساینو : هنوز حالت خوب نشده...
اون..شبیه گربه هاست
انگشتامو لای موهاش کشیدم
نیکو :موهاتون خیلی نرمه"اکلیلی شدن"
ساینو "لبخند"
لبخندش خیلی شیرینه...صحبت کردنش..لبخندش..ظاهرش...از هم لحاظ قشنگه.
نیکو : عالیجناب...
اما اون اوایل اینقد مهربون رفتار نمیکرد...
روم نیزه بلند میکرد..خفهم میگرد..منو به دیوار میکوبید...
نیکو : برای چی..نظر رفتارتون نسبت به من تغییر کرد
ساینو : ها؟..منظورتو نمیفهمم
نیکو : اینقد با مهربونی و ملایمت رفتار نمیکردید...دقیقا برعکسش بودین
ساینو : ناراحت بودی؟
نیکو : شاید..یکم...
ساینو : ازت خوشم نمیومد...همین
نیکو : اما...الان؟
ساینو : دوس داری بدونی الان چه حسی بهت دارم ؟
نیکو :"ناراحت"اوهوم
اگه...حسی که بهم داره که تو ذهنمه نباشه...یعنی..من فقط علکی بهش توجه میکردم
ساینو : بی عیب و نقص بودنت منو جذب کرده
نیکو : هوم؟"جاخوردن"
ساینو : متفاوت بودنت...از همه لحاظ...از شکل تا خصوصیاتت..اینقد هم راجبت کنجکاو میشم...تازه..بارها حالمو خوب کردی..باعث شد خیلی...خیلی بیشتر از قبل جذبت بشم..ا..اوه؟!!!
نیکو :"محو شدن"
ساینو :"لبخند" جوری نگاه میکنی انگار منتظری ببوسمت(این پسرمون زیادی دیوثه)
نیکو : "سرخ شدن" چ..چی؟!اصلا!
ساینو :یعنی خوشت نمیاد؟
نیکو : ن..نه نه اینکه خوشم نمیاد...امم..اممم"قرمز"
"ساینو"
اذیت کردنش خیلی حال میده.
تا خواستم حرف دیگه ای بزنم بوسه کوتاهی روی لبام گذاشت و بلافاصله با پیرهنش صورتشو قایم کرد..
این..."شوکه"
زبونمو رو لبام کشیدم..
ای جوجه شیطون...میخوام درسته قورتت بدم"پوزخنده"
۲.۰k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.