..................................................................................
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆𝙵𝙰𝚂𝙷𝙸𝙾𝙽☆✯ 𝙱𝙾𝚈
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆
part three
...................................
+: جیغغغغ ... ولم کنننن عوضییییی .....
_:ازدحام فرار کردی بیبی گرل
کار اشتباهی کردی
والان باید تاوان پس بدی هرزههه
خفه شو صدات دربیاد میکشمتتتت...
( عربده)
+: ( شروع به گریه کردن کردم و .. خاطراتی که دوباره زنده شدن و برگشتن
جونگکوک .. ازت خواهش میکنم اذیتم نکن پیشت میمونم فقط اذیتم نکن ( با لرزو ترس و اشک)
_: خفه ....
+: ( گریه فراوان )
..........................................
فلش به داخل عمارت جونگکوک
...............
_: پیاده شو ..
+: نمیخوام ... بزار برم
_: گفتم پیاده شوووو
دارم زبون خوش میگم یه بار دیگه نیومدی خودم میارمتتتتتت ( عربده)
+: گفتم که نمیخوام پیشت باش
_: با برآید استایل بغل کردنش حرفشو قطع کردم
..
+: بزارم پایین ...
یاروووو ... بزارم پاییییییننننن
جیغغغغغ
_: خفه خون بگیر
بردمش تو اتاق پرتش کردم رو تخت و درو قفل کردم و روی مبل جلوییش نشستم ...
خب میگفتی ..؟
یارو ،عوضی .. خب ادامه بده ( همینجوری حرف میزد لباساشو در می اورد )
+: ولم کننن. ازتمتنفرمممم
چرا لخت میشی؟
نزدیک من نیا برو جئغعععععغغغ
_: لباساتو در بیار ( به آرومی گفت)
دو دوهی لباساتو در بیار
+: نمیخوام بزار برم مگه دست توعه
بلند شد و میخواست بره
_؛ کجا ؟( بلند شدو کمرشو گرفت و خودشو چسبوند بهش)
گوششو گاز گرفتم ( لباس نداره)
+: نمیدونم حس عجیبی بود انگاری بهم آرامش میداد که خودم لبامو گذاشتم رو لباش
_: ( نیشخند)
کمرشو محکم گدفتم و به خودم سفت چسبوندمش
+: دستامو دور گردنش قفل کردم
حس فوضولی بهم دست داده بود و میخواستم کل بدنش و لمس کنم دستامو آوردم پایین و روی سینه هاش شکمش همه جاش دست میکشیدم که لباشو برداشت و خیره و با چشمای خمار نگام میکرد
_: ( صدای بم) بهت گفتم که دوست دارم دوست خواهم داشت(زیپ لباسشو آروم کشید پایین )
+: نکن جونگکوک...
میترسم ..!
_: نترس دارلم آروم پیش میرم
+: الان موقع مناسبی نیست بزار برم ولم کن نمیخوام ( گریه)
_ : خیله خب کاریت ندارم ( زیپ لباسشو کشید بالا)
لباسای خودشو پوشیدم
دخترش و زندگیشو گرفت توی بغلش
+: جونگکوک منم دوست دارم اما .....
_: اما چی بیبم؟
+: ترسی که از بابام دارم..
بزار برم نباید بفهمه من با توعم و اگرنه شر میشه ..
_: بابات آلمانه نمیتونه بفهمه
تا وقتی پیش منی هیچ اتفاقی نمی افته ..
لایک ؟!
کامنت؟!
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯☆
part three
...................................
+: جیغغغغ ... ولم کنننن عوضییییی .....
_:ازدحام فرار کردی بیبی گرل
کار اشتباهی کردی
والان باید تاوان پس بدی هرزههه
خفه شو صدات دربیاد میکشمتتتت...
( عربده)
+: ( شروع به گریه کردن کردم و .. خاطراتی که دوباره زنده شدن و برگشتن
جونگکوک .. ازت خواهش میکنم اذیتم نکن پیشت میمونم فقط اذیتم نکن ( با لرزو ترس و اشک)
_: خفه ....
+: ( گریه فراوان )
..........................................
فلش به داخل عمارت جونگکوک
...............
_: پیاده شو ..
+: نمیخوام ... بزار برم
_: گفتم پیاده شوووو
دارم زبون خوش میگم یه بار دیگه نیومدی خودم میارمتتتتتت ( عربده)
+: گفتم که نمیخوام پیشت باش
_: با برآید استایل بغل کردنش حرفشو قطع کردم
..
+: بزارم پایین ...
یاروووو ... بزارم پاییییییننننن
جیغغغغغ
_: خفه خون بگیر
بردمش تو اتاق پرتش کردم رو تخت و درو قفل کردم و روی مبل جلوییش نشستم ...
خب میگفتی ..؟
یارو ،عوضی .. خب ادامه بده ( همینجوری حرف میزد لباساشو در می اورد )
+: ولم کننن. ازتمتنفرمممم
چرا لخت میشی؟
نزدیک من نیا برو جئغعععععغغغ
_: لباساتو در بیار ( به آرومی گفت)
دو دوهی لباساتو در بیار
+: نمیخوام بزار برم مگه دست توعه
بلند شد و میخواست بره
_؛ کجا ؟( بلند شدو کمرشو گرفت و خودشو چسبوند بهش)
گوششو گاز گرفتم ( لباس نداره)
+: نمیدونم حس عجیبی بود انگاری بهم آرامش میداد که خودم لبامو گذاشتم رو لباش
_: ( نیشخند)
کمرشو محکم گدفتم و به خودم سفت چسبوندمش
+: دستامو دور گردنش قفل کردم
حس فوضولی بهم دست داده بود و میخواستم کل بدنش و لمس کنم دستامو آوردم پایین و روی سینه هاش شکمش همه جاش دست میکشیدم که لباشو برداشت و خیره و با چشمای خمار نگام میکرد
_: ( صدای بم) بهت گفتم که دوست دارم دوست خواهم داشت(زیپ لباسشو آروم کشید پایین )
+: نکن جونگکوک...
میترسم ..!
_: نترس دارلم آروم پیش میرم
+: الان موقع مناسبی نیست بزار برم ولم کن نمیخوام ( گریه)
_ : خیله خب کاریت ندارم ( زیپ لباسشو کشید بالا)
لباسای خودشو پوشیدم
دخترش و زندگیشو گرفت توی بغلش
+: جونگکوک منم دوست دارم اما .....
_: اما چی بیبم؟
+: ترسی که از بابام دارم..
بزار برم نباید بفهمه من با توعم و اگرنه شر میشه ..
_: بابات آلمانه نمیتونه بفهمه
تا وقتی پیش منی هیچ اتفاقی نمی افته ..
لایک ؟!
کامنت؟!
☆✯☆✯☆✯☆✯☆✯
۱.۹k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.