این عشق درسته؟؟ ( JK) 🥂p1
+ ۵ساله دارم دنبال قاتل پدر مادرم میگردم اگه نتونم پیداشون کنم چی چقدر باید ادامه بدم ......
( فلش بک به ۱۳ سال پیش)
از مدرسه برگشتم توی راه بودم که متوجه شدم در خونمون بازه ما توی ی عمارت خیلی بزرگ زندگی میکنیم به دلیل اینکه پدرم مافیا هستش ولی من از شغلش خوشم نمیاد همچینن مادرم اروم به سمت جلو قدم برداشتم که دیدم همه چیز خونه خراب شده و شکسته و بهم ریخته هست مادرمو بلند صدا میزدم ولی جوابی نمیشنیدم بیشتر جلو رفتم که صدای پا شنیدم ترسیدمو عقب رفتم که صدا نزدیک و نزدیک تر شد که یهو با چهره ی عموم روبه رو شدم
/ سلام دخترم بیا از اینجا بریم فعلا
+ نه عمو چی شده اینجا چه خبره بگو بهم
/ همه چیزو بهت توضیح میدم ولی باید الان بریم همه ی وسایلاتو به خونه خودم منتقل کردم پس بریم
+ ولی....
/ همینن که گفتم همین الان بیا بریم
+ با عمو از عمارت خارج شدیم و به سمت عمارت عموم رفتیم
ساعت ها گذشت ولی هیچ چیزی بهم نگفت تا پاسی از شب شد
+ عمو خواهش میکنم ازت بهم بگو چه اتفاقی افتاده
/ دخترممم... ببین ... باید قوی باشی باشه؟
+ چشم بگو ؟
/ دخترم پدر و مادرت به دلیل اینکه دشمنای زیادی داشتن به دست یکی از مافیاها کشته شدن و الان من سر پرستی تورو به عهده دارم
( پایان فلش بک )
+الان من بیست و پنج سالم شده دوازده سال از اون موقع میگزره من وقتی ۱۸ سالم شد مامور مخفی شدم چون بتونم قاتل خانوادمو پیدا کنم تا الان متوجه خیلی چیزا شدم ولی نتونستم پیداش کنم ولی من کیم یورا دختر خانواده ی کیم بلاخره اونارو پیدا میکنم و خودم انتقام میگیرم .
( خب دوستان ببخشید اگه کم بود این اولین پارتی هست که گزاشتم امیدوارم خوشتون بیاد ولی در پارت های بعد هیجانی میشه و شاید الان زیاد اونجور که باید نباشه ولی پیشنهاد میدم بخونین چون واقعا من زمینه گزاشتم برای این داستان ممنون میشم لایک و کامنت بزارین ❤️)
( فلش بک به ۱۳ سال پیش)
از مدرسه برگشتم توی راه بودم که متوجه شدم در خونمون بازه ما توی ی عمارت خیلی بزرگ زندگی میکنیم به دلیل اینکه پدرم مافیا هستش ولی من از شغلش خوشم نمیاد همچینن مادرم اروم به سمت جلو قدم برداشتم که دیدم همه چیز خونه خراب شده و شکسته و بهم ریخته هست مادرمو بلند صدا میزدم ولی جوابی نمیشنیدم بیشتر جلو رفتم که صدای پا شنیدم ترسیدمو عقب رفتم که صدا نزدیک و نزدیک تر شد که یهو با چهره ی عموم روبه رو شدم
/ سلام دخترم بیا از اینجا بریم فعلا
+ نه عمو چی شده اینجا چه خبره بگو بهم
/ همه چیزو بهت توضیح میدم ولی باید الان بریم همه ی وسایلاتو به خونه خودم منتقل کردم پس بریم
+ ولی....
/ همینن که گفتم همین الان بیا بریم
+ با عمو از عمارت خارج شدیم و به سمت عمارت عموم رفتیم
ساعت ها گذشت ولی هیچ چیزی بهم نگفت تا پاسی از شب شد
+ عمو خواهش میکنم ازت بهم بگو چه اتفاقی افتاده
/ دخترممم... ببین ... باید قوی باشی باشه؟
+ چشم بگو ؟
/ دخترم پدر و مادرت به دلیل اینکه دشمنای زیادی داشتن به دست یکی از مافیاها کشته شدن و الان من سر پرستی تورو به عهده دارم
( پایان فلش بک )
+الان من بیست و پنج سالم شده دوازده سال از اون موقع میگزره من وقتی ۱۸ سالم شد مامور مخفی شدم چون بتونم قاتل خانوادمو پیدا کنم تا الان متوجه خیلی چیزا شدم ولی نتونستم پیداش کنم ولی من کیم یورا دختر خانواده ی کیم بلاخره اونارو پیدا میکنم و خودم انتقام میگیرم .
( خب دوستان ببخشید اگه کم بود این اولین پارتی هست که گزاشتم امیدوارم خوشتون بیاد ولی در پارت های بعد هیجانی میشه و شاید الان زیاد اونجور که باید نباشه ولی پیشنهاد میدم بخونین چون واقعا من زمینه گزاشتم برای این داستان ممنون میشم لایک و کامنت بزارین ❤️)
۳.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.