فیک جونگ کوک (سیاه سفید)P5
سویون
راه پله های طبقه بالا رو در پیش گرفتم..چندان جمعیتی بالا نبود همون ده نفری هم که بودن داشتن میرفتن پایین شونهای بالا انداختم و به اطراف نگاه کردم یه راهرو دراز و طولانی سمت چپم بود یه راهروی طولانی دیگه سمت راستم...نا خود آگاه صدایی از راهروی سمت راستی شنیدم.
نگاهم کشیده شد به اون سمت.. ایندفعه صدا با شدت بیشتری پخش شد.
بدون اینکه به این فکر کنم که چی در انتظارمه قدمام رو تند کردم سمت صدا..
آخر راهرو دره نیمه بازی بود که منشأ صدا اونجا بود ، از گوشه در به داخل نگاهی انداختم با دیدن تصویر روبه روم سره جام میخکوب شدم ، چندتا پسر دوره اون پسره که اسمش چول سو بود جمع شده بودن و بدتر از همه همون پسری که اسمش جونگ کوک بود داشت کتکش میزد ، دستمو گذاشتم جلو دهنم تا صدایی ازم در نیاد
بد میزدش دلم واسش سوخت خواستم برم داخل تا شاید دست از سرش بردارن..اما من چیکاره بودم که به حرفم گوش کنن؟
خیلی یهویی صدای زنگ گوشیم بلند شد و جونگ کوک چرخید سمت در
هول شده سعی در ساکت کردن گوشی داشتم...تماس رو قطع کردم و نگاهی از گوشه در انداختم ، انگار پسره متوجه من شده بود
خیلی سریع شروع به راه رفتن کردم
_صبر کن
صدای خودش بود بیچاره شدم
_با توام دختر صبر کن
خودشو رسوند بهم و اومد جلوم وایستاد و مانع رفتنم شد..نباید ضایع بازی در بیارم
خواستم از سمت دیگه ای برم که بازم مانعم شد
_برو کنار میخوام برم
لبخنده دندون نمایی زد و گفت : من که باهات کاری ندارم
دوباره خواستم راهم رو در پیش بگیرم که از بازوم گرفت و چسبوندم به دیوار
فکمو بین انگشتاش گرفت و تقریباً از بین دندون های کلید شدش با صدای اعصبی گفت : اگر بفهمم از این جریان کسی بویی برده
مکثی کرد و دَمه+گوشم گفت : قول نمیدم آدم خوبی باشم
دستمو روی دستش گذاشتم که ولم کنه که خودش کشید کنار
_دیوونه
شنید چی گفتم اما به روش نیاورد
راه پله های طبقه بالا رو در پیش گرفتم..چندان جمعیتی بالا نبود همون ده نفری هم که بودن داشتن میرفتن پایین شونهای بالا انداختم و به اطراف نگاه کردم یه راهرو دراز و طولانی سمت چپم بود یه راهروی طولانی دیگه سمت راستم...نا خود آگاه صدایی از راهروی سمت راستی شنیدم.
نگاهم کشیده شد به اون سمت.. ایندفعه صدا با شدت بیشتری پخش شد.
بدون اینکه به این فکر کنم که چی در انتظارمه قدمام رو تند کردم سمت صدا..
آخر راهرو دره نیمه بازی بود که منشأ صدا اونجا بود ، از گوشه در به داخل نگاهی انداختم با دیدن تصویر روبه روم سره جام میخکوب شدم ، چندتا پسر دوره اون پسره که اسمش چول سو بود جمع شده بودن و بدتر از همه همون پسری که اسمش جونگ کوک بود داشت کتکش میزد ، دستمو گذاشتم جلو دهنم تا صدایی ازم در نیاد
بد میزدش دلم واسش سوخت خواستم برم داخل تا شاید دست از سرش بردارن..اما من چیکاره بودم که به حرفم گوش کنن؟
خیلی یهویی صدای زنگ گوشیم بلند شد و جونگ کوک چرخید سمت در
هول شده سعی در ساکت کردن گوشی داشتم...تماس رو قطع کردم و نگاهی از گوشه در انداختم ، انگار پسره متوجه من شده بود
خیلی سریع شروع به راه رفتن کردم
_صبر کن
صدای خودش بود بیچاره شدم
_با توام دختر صبر کن
خودشو رسوند بهم و اومد جلوم وایستاد و مانع رفتنم شد..نباید ضایع بازی در بیارم
خواستم از سمت دیگه ای برم که بازم مانعم شد
_برو کنار میخوام برم
لبخنده دندون نمایی زد و گفت : من که باهات کاری ندارم
دوباره خواستم راهم رو در پیش بگیرم که از بازوم گرفت و چسبوندم به دیوار
فکمو بین انگشتاش گرفت و تقریباً از بین دندون های کلید شدش با صدای اعصبی گفت : اگر بفهمم از این جریان کسی بویی برده
مکثی کرد و دَمه+گوشم گفت : قول نمیدم آدم خوبی باشم
دستمو روی دستش گذاشتم که ولم کنه که خودش کشید کنار
_دیوونه
شنید چی گفتم اما به روش نیاورد
۵.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.