شیشه ی عمر ارباب
پارت ۵🍷
دیدم یه پسری جلوی کتاب خونه وایستاده(لباسش همونیه ک ت عکس گذاشتم) صورت سفید و لبای قرمزی داشت..داشت صفحه های یه کتاب رو ورق میزد..صورتشو چرخوند سمتم و بهم نگاه کرد..چشماش همون چشمایی بود ک بالای پله دیده بودم با تفاوت اینکه اون موقع چشماش قرمز بود ولی الان سیاهه
جونگ کوک:از من به ت نصحیت...جلو ایینه زیاد واینستا
و دوباره روشو سمت کتاب برگردوند
از جام بلند شدم و رفتم سمتش
ا.ت:ت..تو کی هستی؟
کتابو ت قفسه گذاشت و برگشت سمت من و دستاشو کرد ت جیبش
جونگ کوک: من؟ اینو من باید بپرسم..تو کی هستی ک اومدی خونه ی من
اروم یه قدم نزدیکم شد و بو کرد
جونگ کوک: بوی خون میدی..انسانی؟
ا.ت:معلومه انسانم..مگه ت نیستی؟
یه نیش خندی زد
جونگ کوک:من مثل شماها فانی نیستم
ا.ت:اون..اون دختره چی میخاد از جونم؟
رفت نشست روی کاناپه
جونگ کوک:صورتتو
نشستم روبروش
ا.ت:صورتمو..چرا؟
جونگ کوک:۱۰۰ ساله دنبال صورت یه دختره..مثلن میخاد منو تحت تاثیر قرار بده
ا.ت:۱۰۰ سال؟ شماها چی هستید؟
جونگ کوک: شما انسان ها ب ما میگین خوناشام
ا.ت:واو..فک نمیکردم واقعی باشه
جونگ کوک:ت چرا اینجایی؟
ا.ت:سر یه بازی مزخرف
جونگ کوک:واقعن شما انسانا احمقید..برای سرگرمی از اینجوری بازی هایی ک با زندگیتون بازی میکنن انجام میدید
ا.ت:من اصن فک نمیکردم کار کنه
جونگ کوک:همتون همینو میگید..ولی میبینی ک کار کرده...چطور میخای برگردی؟
ا.ت:باید اسانسوری رو ک باهاش اومدم رو پیدا کنم...ولی ساختمون های اینجا شبیه همن
جونگ کوک:پس تا اخر عمرت اینجا گیر افتادی
ا.ت:بدمم نمیاد اینجا باشم
از جاش بلند شد و رفت دوباره سمت قفسه ها
جونگ کوک:فک نکن ک اینجا جون سالم ب در ببری...اولین دشمنی ک داری ماریه
ا.ت:ماری؟
جونگ کوک:همون دختره ک دنبال صورتت
ا.ت:راستی اسم ت چیه؟
جونگ کوک: هنوز زوده ک اینارو بدونی
ا.ت:پس منم اسممو نمیگم
جونگ کوک:لازم نیست بگی..خودم میدونم..ا.ت
ا.ت:از کجا میدونی؟
جونگ کوک: میتونم ذهنتو بخونم
ا.ت: واو
جونگ کوک: میدونم جذابم
ا.ت: یاااا دیگه نخون
جونگ کوک: چقد ت بی ادبی اینا چیه دارن بهش فک میکنی؟...الان ت ذهنت از من ۱۰ تا بچه داری
ا.ت:یااااااااااااا بس کننن
تک خنده ای کرد...و به کتابش نگاه کرد
به دورو ورم نگاه کردم ک یه چیزی زد ب ذهنم
ا.ت:راستی..ت خون منم میخوری؟
برگشت طرفم..اروم اروم سمتم قدم برداشت
جونگ کوک:خببببب....
.
.
.
بازم پارت میزارم
دیدم یه پسری جلوی کتاب خونه وایستاده(لباسش همونیه ک ت عکس گذاشتم) صورت سفید و لبای قرمزی داشت..داشت صفحه های یه کتاب رو ورق میزد..صورتشو چرخوند سمتم و بهم نگاه کرد..چشماش همون چشمایی بود ک بالای پله دیده بودم با تفاوت اینکه اون موقع چشماش قرمز بود ولی الان سیاهه
جونگ کوک:از من به ت نصحیت...جلو ایینه زیاد واینستا
و دوباره روشو سمت کتاب برگردوند
از جام بلند شدم و رفتم سمتش
ا.ت:ت..تو کی هستی؟
کتابو ت قفسه گذاشت و برگشت سمت من و دستاشو کرد ت جیبش
جونگ کوک: من؟ اینو من باید بپرسم..تو کی هستی ک اومدی خونه ی من
اروم یه قدم نزدیکم شد و بو کرد
جونگ کوک: بوی خون میدی..انسانی؟
ا.ت:معلومه انسانم..مگه ت نیستی؟
یه نیش خندی زد
جونگ کوک:من مثل شماها فانی نیستم
ا.ت:اون..اون دختره چی میخاد از جونم؟
رفت نشست روی کاناپه
جونگ کوک:صورتتو
نشستم روبروش
ا.ت:صورتمو..چرا؟
جونگ کوک:۱۰۰ ساله دنبال صورت یه دختره..مثلن میخاد منو تحت تاثیر قرار بده
ا.ت:۱۰۰ سال؟ شماها چی هستید؟
جونگ کوک: شما انسان ها ب ما میگین خوناشام
ا.ت:واو..فک نمیکردم واقعی باشه
جونگ کوک:ت چرا اینجایی؟
ا.ت:سر یه بازی مزخرف
جونگ کوک:واقعن شما انسانا احمقید..برای سرگرمی از اینجوری بازی هایی ک با زندگیتون بازی میکنن انجام میدید
ا.ت:من اصن فک نمیکردم کار کنه
جونگ کوک:همتون همینو میگید..ولی میبینی ک کار کرده...چطور میخای برگردی؟
ا.ت:باید اسانسوری رو ک باهاش اومدم رو پیدا کنم...ولی ساختمون های اینجا شبیه همن
جونگ کوک:پس تا اخر عمرت اینجا گیر افتادی
ا.ت:بدمم نمیاد اینجا باشم
از جاش بلند شد و رفت دوباره سمت قفسه ها
جونگ کوک:فک نکن ک اینجا جون سالم ب در ببری...اولین دشمنی ک داری ماریه
ا.ت:ماری؟
جونگ کوک:همون دختره ک دنبال صورتت
ا.ت:راستی اسم ت چیه؟
جونگ کوک: هنوز زوده ک اینارو بدونی
ا.ت:پس منم اسممو نمیگم
جونگ کوک:لازم نیست بگی..خودم میدونم..ا.ت
ا.ت:از کجا میدونی؟
جونگ کوک: میتونم ذهنتو بخونم
ا.ت: واو
جونگ کوک: میدونم جذابم
ا.ت: یاااا دیگه نخون
جونگ کوک: چقد ت بی ادبی اینا چیه دارن بهش فک میکنی؟...الان ت ذهنت از من ۱۰ تا بچه داری
ا.ت:یااااااااااااا بس کننن
تک خنده ای کرد...و به کتابش نگاه کرد
به دورو ورم نگاه کردم ک یه چیزی زد ب ذهنم
ا.ت:راستی..ت خون منم میخوری؟
برگشت طرفم..اروم اروم سمتم قدم برداشت
جونگ کوک:خببببب....
.
.
.
بازم پارت میزارم
۱۳.۶k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.