رمان•|من شیطان و توفرشته|•
رمان•|منشیطان و توفرشته|•
#Part_۱۱
🦋🔮💜🌤️
تو گو میخوری دعوا میکنی
اومد جلوم ایستاد یه دستمال دستش بود
منتظر بودم خون لبم رو پاک کنه که دستمال رو داد دستم
+پاک کن از خون متنفرم
×پس چرا رفتی جراح پلاستیک شدی
+ چون دلم خواس
راستی رادین کجا رف
×رف بیرون(خشک)
لامپ گرفت کشید
+ دشمنی بسه عزیزم کودک دلپذیرم جایی که دشمنی داش دوستی و یاوری نداش...
×ول کن ماهرو
ولم کرد و گف
+بی جنبه
×تو شاعری نکن میرینی تو شعر و هزاران شاعر
+خیلیم خوب خوندم که
×اره،اره درسته حق با شماس فقط کودک دلپذیرم
اره ک..و..د..ک د..ل..پ..ذ..ر و میم
×حداقل بگو شوهر دلپذیرم
+فک کردی کیی سس دلپذیر
×بابای...
تا خواستم ادامشو بگم رادین اومد تو
×عرفان تو و رادین دعوا کردین
رادین رو مبل نشست با لهجه کثیفش گف
_گریه نکنیا ولی ارع ناراحت نشو
×ماهرو ببخشید اول اون شروع کرد
ماهرو هردوتامونو نگا کرد و جیغ کشید
+وااااییییی چه رومانتیک دو پسر سر من دعوا کردن همیشه این صفحه هارو تو کیدراما میدیدم
اروین پخی زد زیر خنده
_اح ریدی به احساساتم
منم اون وسط موندم چی بگم که
#Part_۱۱
🦋🔮💜🌤️
تو گو میخوری دعوا میکنی
اومد جلوم ایستاد یه دستمال دستش بود
منتظر بودم خون لبم رو پاک کنه که دستمال رو داد دستم
+پاک کن از خون متنفرم
×پس چرا رفتی جراح پلاستیک شدی
+ چون دلم خواس
راستی رادین کجا رف
×رف بیرون(خشک)
لامپ گرفت کشید
+ دشمنی بسه عزیزم کودک دلپذیرم جایی که دشمنی داش دوستی و یاوری نداش...
×ول کن ماهرو
ولم کرد و گف
+بی جنبه
×تو شاعری نکن میرینی تو شعر و هزاران شاعر
+خیلیم خوب خوندم که
×اره،اره درسته حق با شماس فقط کودک دلپذیرم
اره ک..و..د..ک د..ل..پ..ذ..ر و میم
×حداقل بگو شوهر دلپذیرم
+فک کردی کیی سس دلپذیر
×بابای...
تا خواستم ادامشو بگم رادین اومد تو
×عرفان تو و رادین دعوا کردین
رادین رو مبل نشست با لهجه کثیفش گف
_گریه نکنیا ولی ارع ناراحت نشو
×ماهرو ببخشید اول اون شروع کرد
ماهرو هردوتامونو نگا کرد و جیغ کشید
+وااااییییی چه رومانتیک دو پسر سر من دعوا کردن همیشه این صفحه هارو تو کیدراما میدیدم
اروین پخی زد زیر خنده
_اح ریدی به احساساتم
منم اون وسط موندم چی بگم که
۲.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.