PT۱۳ فیک من عروسک خیمه شب بازی تو نیستم
pt۱۳⛓
(بچه ها اینا عکسا ایه که جونگ سو و کوک با هم گرفتن و دومی و سومی ادیت خودمه میدونم استعداد ندارم ولی خب امتحان کردم
و اینکه نکته تو پارت ۱۷ اسلاید ها رو اشتباه گذاشتم باید بدونید که هنوز لباس عروس نپوشیده فقط میکاپ کرده و عکس اسلاید سوم رو آخر سر میندازن) لایک؟!
تا اینکه جونگ کوک در رو باز کرد صدایی پر از احساس شروع کرد به حرف زدن
£:جونگگگگگ کوکککککک عروسمو آوردی!؟
_:سلام مامان آره بالخره (با لبخند و بعد این حرف جونگ سو رو از پشت خودش بیرون آورد و دست حلقه شده جونگ سو تو دستای خودش رو به مامانش نشون داد)
£: عروس گلممممممم (به سمت جونگ سو رفت و اون رو در آغوش گرفت )
~:مادر جان! (دستاشو آروم و با تردید روی کمر سونگ جی میزاره)
£:آخخخخخخ قربون اون مادر جون گفتنت برم من از این به بعد هر جور دوست داشتی صدام کن عزیزم🥰
~:خ...خی..خیلی ممنون حتما❤
£:خب عروس گلم اسمت جونگ سو بود؟
~:بله
£:اگر جونگ کوک اذیتت کرد بیا گله شو به من بکن اونوقته که یه گوشمالی مادرانه بهش میدم!
_:مامان یعنی پسرت چند سالت رو به عروست که تازه ۳ ثانیه اس دیدیش ترجیح میدی؟؟😳😳😳
£: بله که ترجیح میدم چون عروسم از تو خوشگل تره!
~:........(لپای جونگ سو از طرفداری مادرشوهرش گل انداخته)
£: واییییییییییی نگاش کنننن! حتی لبو شدنشم خوشگلهههه
°:خانم وقت عکس برداری شده تشریف بیارید
£:مثل اینکه باید برید عکس بگیرید ، یجوری ژست بگیرید که حتی از یک کیلو متری هم بفهمن عاشق و معشوقید
~:حتما مادر جان (دستای سونگ جی رو میگیره و با انگشت شصتش نوازشش میکنه)
جونگ کوک دست جونگ سو رو میگیره و به سمت اتاق تعویض لباس میرن و کوک هم درو پشت سرش میبنده و رو به جونگ سو میگه
_: هی بازیت خوب بود حالا باید یکم دیگه همکاری کنی بعد عروسی دیگه کاری باهم نداریم(یواش)
~:نه ی...یعنی باشه قبول ( دستشو میاره تا با جونگ کوک دست بده )
جونگ کوک باهاش دست میده و بهش میگه
_:خب همکار من اینور لباسم رو عوض میکنم تو هم اونور
~:مگه اتاق جدا برا پرو نداره؟
_:نه منم نمیتونم برم بیرون تا تو عوض کنی مجبوریم به همدیگه نگاه نکنیم!
~:خب باشه!
هر دو شون شروع کردن به عوض کردن لباساشون که یهو جونگ سو یه عنکبوت میبینه ، اول خونسردیشو حفظ میکنه و بعد با تموم قدرت جیغ میزنه ، جونگ کوک همینطور که دکمه های پیرهنش باز مونده بود و تمام سیکس پک هاش معلوم بود نگران به سمت جونگ سو رفت و گفت
_:چی شدهههههههه روح دیدی؟
~:او...اون....اون (به دیوار اشاره میکنه)
_:اون چی اوااههههع جیغغغغغغغغغ😱😱😱😱
جونگ سو خودشو جمع و جور کرد
~:هیچی آقا غلط کردم مثل اینکه تو از من بدتری😐😑
جونگ سو بعد این حرف لنگه دمپایشو از پاش در میاره و محکم میزنه رو عنکبوت بدبخت
_:............(خودش میریزد پشمش میماند)
(بچه ها اینا عکسا ایه که جونگ سو و کوک با هم گرفتن و دومی و سومی ادیت خودمه میدونم استعداد ندارم ولی خب امتحان کردم
و اینکه نکته تو پارت ۱۷ اسلاید ها رو اشتباه گذاشتم باید بدونید که هنوز لباس عروس نپوشیده فقط میکاپ کرده و عکس اسلاید سوم رو آخر سر میندازن) لایک؟!
تا اینکه جونگ کوک در رو باز کرد صدایی پر از احساس شروع کرد به حرف زدن
£:جونگگگگگ کوکککککک عروسمو آوردی!؟
_:سلام مامان آره بالخره (با لبخند و بعد این حرف جونگ سو رو از پشت خودش بیرون آورد و دست حلقه شده جونگ سو تو دستای خودش رو به مامانش نشون داد)
£: عروس گلممممممم (به سمت جونگ سو رفت و اون رو در آغوش گرفت )
~:مادر جان! (دستاشو آروم و با تردید روی کمر سونگ جی میزاره)
£:آخخخخخخ قربون اون مادر جون گفتنت برم من از این به بعد هر جور دوست داشتی صدام کن عزیزم🥰
~:خ...خی..خیلی ممنون حتما❤
£:خب عروس گلم اسمت جونگ سو بود؟
~:بله
£:اگر جونگ کوک اذیتت کرد بیا گله شو به من بکن اونوقته که یه گوشمالی مادرانه بهش میدم!
_:مامان یعنی پسرت چند سالت رو به عروست که تازه ۳ ثانیه اس دیدیش ترجیح میدی؟؟😳😳😳
£: بله که ترجیح میدم چون عروسم از تو خوشگل تره!
~:........(لپای جونگ سو از طرفداری مادرشوهرش گل انداخته)
£: واییییییییییی نگاش کنننن! حتی لبو شدنشم خوشگلهههه
°:خانم وقت عکس برداری شده تشریف بیارید
£:مثل اینکه باید برید عکس بگیرید ، یجوری ژست بگیرید که حتی از یک کیلو متری هم بفهمن عاشق و معشوقید
~:حتما مادر جان (دستای سونگ جی رو میگیره و با انگشت شصتش نوازشش میکنه)
جونگ کوک دست جونگ سو رو میگیره و به سمت اتاق تعویض لباس میرن و کوک هم درو پشت سرش میبنده و رو به جونگ سو میگه
_: هی بازیت خوب بود حالا باید یکم دیگه همکاری کنی بعد عروسی دیگه کاری باهم نداریم(یواش)
~:نه ی...یعنی باشه قبول ( دستشو میاره تا با جونگ کوک دست بده )
جونگ کوک باهاش دست میده و بهش میگه
_:خب همکار من اینور لباسم رو عوض میکنم تو هم اونور
~:مگه اتاق جدا برا پرو نداره؟
_:نه منم نمیتونم برم بیرون تا تو عوض کنی مجبوریم به همدیگه نگاه نکنیم!
~:خب باشه!
هر دو شون شروع کردن به عوض کردن لباساشون که یهو جونگ سو یه عنکبوت میبینه ، اول خونسردیشو حفظ میکنه و بعد با تموم قدرت جیغ میزنه ، جونگ کوک همینطور که دکمه های پیرهنش باز مونده بود و تمام سیکس پک هاش معلوم بود نگران به سمت جونگ سو رفت و گفت
_:چی شدهههههههه روح دیدی؟
~:او...اون....اون (به دیوار اشاره میکنه)
_:اون چی اوااههههع جیغغغغغغغغغ😱😱😱😱
جونگ سو خودشو جمع و جور کرد
~:هیچی آقا غلط کردم مثل اینکه تو از من بدتری😐😑
جونگ سو بعد این حرف لنگه دمپایشو از پاش در میاره و محکم میزنه رو عنکبوت بدبخت
_:............(خودش میریزد پشمش میماند)
۵.۱k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.