×سناریو هانما× پارت ۱۰
×سناریو هانما× پارت ۱۰
هانما اومد سمتتو روت خیمه زد و همش نیشخند رو صورتش بود.
_هانماااااا ولم کننننننننن
+اععع جدی میفرمایید ( نمیدونم چرا اینو گفتم😂)
_نمک
+عمت نمکه
_رو عمم کراشی
+اره
_منحرف هول
تا اینو گفتی سریع لبتو بو*سید، که یهو اکانه جان احضار شد. و خیلی متعجب نگاتون میکرد. که یهو هانما داد زد او گفت :( هویییی چته تاحالا دوتا کفتر عاشق ندیدی)
اکانه = نه دیدم ولی به اسکلی تو ندیدم.
هانما = اعععع جدی میفرمایید ( قفلی زدم رو این کلمه🗿)
اکانه = اره جدی میگم
هانما اعصابش خورد شد و از روت بلند شد و اومد سمت اکانه
+هوی کاری نداری گمشو برو
اکانه یکی زد توی صورت هانما. و گفت :( چیکار با اون دختر داشتی هان؟
+چ....چه....چه گوهی خوردیییییی؟؟؟؟
_(ترسیدن) اعع...خوببب
+اومدن دمه گوشش* اون بیبی منه و من هرکاری بخوام باهاش میکنم و به توهم هیچ ربطی نداره.
٪ا.ت٪
من از اون دور داشتم صداشونو می شنویدم و دلم میخواست خارمادر اکانه رو بیارم جلو چشماش...ولی....نمیتونستم بیشتر نگران هانما بودم لعنتی نباید اجازه میدادم روم خیمه بزنه و تح*ریک بشه.....ولی....اه ولش کن الانم میرم دعواشونو تموم کنم.
ا.ت بلند شد و رفت دعواشونو تموم کنه ولی اکانه ول نمیکرد.
اکانه = ببین تقصیره توعه حتی ا.ت بدبختم ازت رنج میکشه
تا این حرفو زد یکی زدم تو صورتش....و بهش گفتم :( هوی هوی هوی ماده ماده....به تو هیچ ربطی نداره...و کی گفته تو توی رابطه ی ما دخالت کنی هاع؟
اکانه = اععع...خوب...تو باید خیلی مواظب خودت باشی که بهت تج*اوز نکنه.
ا.ت = بلند خندیدن* هاع... تج*اوز...این فقط ی س*ک*سه که به تو ربطی نداره عزیزم بعدشم من ددیمو از همه چیز بیشتر دوس دارم بعدشم کی گفته تو نگران من باشی؟
اکانه اهی کشید و رفت و وقتی رفت احساس گودرت میکردم ولی وقتی رومو برگردوندم دیدم هانما روی زمین خیلی کاوایی خوابش برده خیلی شبیه نی نی کوچولو خوابش برده اخیییییی
اینم پارت ۱۰
موچ :)
هانما اومد سمتتو روت خیمه زد و همش نیشخند رو صورتش بود.
_هانماااااا ولم کننننننننن
+اععع جدی میفرمایید ( نمیدونم چرا اینو گفتم😂)
_نمک
+عمت نمکه
_رو عمم کراشی
+اره
_منحرف هول
تا اینو گفتی سریع لبتو بو*سید، که یهو اکانه جان احضار شد. و خیلی متعجب نگاتون میکرد. که یهو هانما داد زد او گفت :( هویییی چته تاحالا دوتا کفتر عاشق ندیدی)
اکانه = نه دیدم ولی به اسکلی تو ندیدم.
هانما = اعععع جدی میفرمایید ( قفلی زدم رو این کلمه🗿)
اکانه = اره جدی میگم
هانما اعصابش خورد شد و از روت بلند شد و اومد سمت اکانه
+هوی کاری نداری گمشو برو
اکانه یکی زد توی صورت هانما. و گفت :( چیکار با اون دختر داشتی هان؟
+چ....چه....چه گوهی خوردیییییی؟؟؟؟
_(ترسیدن) اعع...خوببب
+اومدن دمه گوشش* اون بیبی منه و من هرکاری بخوام باهاش میکنم و به توهم هیچ ربطی نداره.
٪ا.ت٪
من از اون دور داشتم صداشونو می شنویدم و دلم میخواست خارمادر اکانه رو بیارم جلو چشماش...ولی....نمیتونستم بیشتر نگران هانما بودم لعنتی نباید اجازه میدادم روم خیمه بزنه و تح*ریک بشه.....ولی....اه ولش کن الانم میرم دعواشونو تموم کنم.
ا.ت بلند شد و رفت دعواشونو تموم کنه ولی اکانه ول نمیکرد.
اکانه = ببین تقصیره توعه حتی ا.ت بدبختم ازت رنج میکشه
تا این حرفو زد یکی زدم تو صورتش....و بهش گفتم :( هوی هوی هوی ماده ماده....به تو هیچ ربطی نداره...و کی گفته تو توی رابطه ی ما دخالت کنی هاع؟
اکانه = اععع...خوب...تو باید خیلی مواظب خودت باشی که بهت تج*اوز نکنه.
ا.ت = بلند خندیدن* هاع... تج*اوز...این فقط ی س*ک*سه که به تو ربطی نداره عزیزم بعدشم من ددیمو از همه چیز بیشتر دوس دارم بعدشم کی گفته تو نگران من باشی؟
اکانه اهی کشید و رفت و وقتی رفت احساس گودرت میکردم ولی وقتی رومو برگردوندم دیدم هانما روی زمین خیلی کاوایی خوابش برده خیلی شبیه نی نی کوچولو خوابش برده اخیییییی
اینم پارت ۱۰
موچ :)
۴.۸k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.