پارت اخر
۱سال بعد عروسیه جین و هانا
ویو ات
تو خونه جین بودیم همه دوستام بودن هانا و جین رفته بودن تالار و منیکه بدو بدو داشتم حاضر میشدم لباسمو پوشیدم کفشامو پام کردم داشتم خودمو تو آیینه چک میمردم که تهیونگ امد تو
تهیونگ:هر ندونه فکر میکنه داری برای عروسی خودت آماده میشی
ات:ممنون
خوب بریم
تا امدم برم سمت در تهیونگ دستمو کشید افتادم تو بغلش ی دفعه ی زنجیر دور گردنم بسته شد
تهیونگ:یادت باش تو عروسی از کنارم جم نمیخوری
ات:چشم اقای غیرتی
این گردنبده هم خیلی گشنگه
تهیونگ:خوب دیگه بریم
با ات راه افتادیم حدود ی ساعت بعد رسیدیم رفتیم داخل تالار پیش بچه ها
کوک:چه خوشتیپ شدین خوب ستم کردین
ات:این چه حرفیه
سوجین:مگه دروغ میکه
موندم چه جوری عاشق هم شدین اون موقع ها مثل سگ گربه دنبال هم بودین
ات:اون برای قدیما بود الان اونطوری نیست
(مامان تهیونگ=نامادری سیندرلا=نم)
نم:دورست دیگه هیچی مثل اون موقع ها نیست
تهیونگ:مامان تو اینجا چیکار میکنی(شکه)
نم:امدم برای معذرت خواهی
ات من همیشه فکر میکردم همه چی به پول همه چیو تو ظاهر میدیدم دلم میخواست بهترین چیزا برای پسرام باش همیشه گرون ترین چیزا دلم میخواست تهیونگ با ی فرد پولدار ازدواج کنه اما الان میبینم کنار تو خیلی خوشبخت تر کنارت اون شادی واقعی حس میکنه
ازت میخوام منو ببخشی
ات:این چه حرفیه خیلی خوشحالم که با رابطه منو تهیونگ مشکلی ندارین
تهیونگ:دیدی گفتم هیچیزی دیگه مارو نمیتونه مارو از هم جدا کنه پس الان دیکه نگران چیزی نباش
ات:تو خیلی مهربونی تهیونگ خیلی دوست دارم
!بالاخره ات تهیونگ به هم رسیدن بعد کلی مشکلات درسته همیشه زندگی سختی های خودشو داره اما خوشی هم بعدش وجود داره
پایان
____________
معذرت میخوام اگر فیک بد شد راستش زود تمومش کردم چون زیادی داشت طولانی میشد و بی حس امیدوارم مه تا اینجا خوشتون بیاد میشه یذره حمایتا بره با خوب فیک بعدی از کی باش فقط اگر بخوان شروع کنم بعد دوتا فیکاس اما نظراتونو بگین بهم
ویو ات
تو خونه جین بودیم همه دوستام بودن هانا و جین رفته بودن تالار و منیکه بدو بدو داشتم حاضر میشدم لباسمو پوشیدم کفشامو پام کردم داشتم خودمو تو آیینه چک میمردم که تهیونگ امد تو
تهیونگ:هر ندونه فکر میکنه داری برای عروسی خودت آماده میشی
ات:ممنون
خوب بریم
تا امدم برم سمت در تهیونگ دستمو کشید افتادم تو بغلش ی دفعه ی زنجیر دور گردنم بسته شد
تهیونگ:یادت باش تو عروسی از کنارم جم نمیخوری
ات:چشم اقای غیرتی
این گردنبده هم خیلی گشنگه
تهیونگ:خوب دیگه بریم
با ات راه افتادیم حدود ی ساعت بعد رسیدیم رفتیم داخل تالار پیش بچه ها
کوک:چه خوشتیپ شدین خوب ستم کردین
ات:این چه حرفیه
سوجین:مگه دروغ میکه
موندم چه جوری عاشق هم شدین اون موقع ها مثل سگ گربه دنبال هم بودین
ات:اون برای قدیما بود الان اونطوری نیست
(مامان تهیونگ=نامادری سیندرلا=نم)
نم:دورست دیگه هیچی مثل اون موقع ها نیست
تهیونگ:مامان تو اینجا چیکار میکنی(شکه)
نم:امدم برای معذرت خواهی
ات من همیشه فکر میکردم همه چی به پول همه چیو تو ظاهر میدیدم دلم میخواست بهترین چیزا برای پسرام باش همیشه گرون ترین چیزا دلم میخواست تهیونگ با ی فرد پولدار ازدواج کنه اما الان میبینم کنار تو خیلی خوشبخت تر کنارت اون شادی واقعی حس میکنه
ازت میخوام منو ببخشی
ات:این چه حرفیه خیلی خوشحالم که با رابطه منو تهیونگ مشکلی ندارین
تهیونگ:دیدی گفتم هیچیزی دیگه مارو نمیتونه مارو از هم جدا کنه پس الان دیکه نگران چیزی نباش
ات:تو خیلی مهربونی تهیونگ خیلی دوست دارم
!بالاخره ات تهیونگ به هم رسیدن بعد کلی مشکلات درسته همیشه زندگی سختی های خودشو داره اما خوشی هم بعدش وجود داره
پایان
____________
معذرت میخوام اگر فیک بد شد راستش زود تمومش کردم چون زیادی داشت طولانی میشد و بی حس امیدوارم مه تا اینجا خوشتون بیاد میشه یذره حمایتا بره با خوب فیک بعدی از کی باش فقط اگر بخوان شروع کنم بعد دوتا فیکاس اما نظراتونو بگین بهم
۵.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.