امروز حالت تهوع داشتم ک میره اومد خونمون
امروز حالت تهوع داشتم ک میره اومد خونمون
ات: میره حالت تهوع دارم دوروزه پیشم بالا اومدم
میره : دختر نکنه حامله ای
ا.ت: نه بابا
میره : ای خدا پاشو پاشو بریم دکتر
ا.ت : اما...
میره : حرف نباشه پاشو
خلاصه رفتن دکتر و دکتر معاینه کرد و گفت حامله ای
و دیگه ا.ت تو فکر این بود ک چطور به جونکوک بگه
ویو دوروزه بعد
هنوز یه جونکوک نگفته بوده
گایز پچه ها ا.ت قبلاً ای دوست پسر داشته )
دوسپرشم اسمش سوجیون بوده
سوجیون هی مزاحم ا.ت میشده و ا.ت به جونکوک نمیگفته
بچه ها جونکوک مافیا بوده
میترسیده ک بکشتش بعد از چند وقت جونکوک میفهمه
جونکوک : ا.تنت کجای هاااا ؟(با اربده)
ات: هینجام چی شده؟(نگران)
جونکوک اون عوضی حرومزاده سوجیون ک مزاحمت میشده چرا به من نگفتی هااا؟(با اربدهه)
ا.ت: ترس..سیدم
می ره :آروم باش جونکوک
جونکوک یهو دست ا.ت رو به سمت اتاق میکشه معلوم بوده مسته
ات: میره حالت تهوع دارم دوروزه پیشم بالا اومدم
میره : دختر نکنه حامله ای
ا.ت: نه بابا
میره : ای خدا پاشو پاشو بریم دکتر
ا.ت : اما...
میره : حرف نباشه پاشو
خلاصه رفتن دکتر و دکتر معاینه کرد و گفت حامله ای
و دیگه ا.ت تو فکر این بود ک چطور به جونکوک بگه
ویو دوروزه بعد
هنوز یه جونکوک نگفته بوده
گایز پچه ها ا.ت قبلاً ای دوست پسر داشته )
دوسپرشم اسمش سوجیون بوده
سوجیون هی مزاحم ا.ت میشده و ا.ت به جونکوک نمیگفته
بچه ها جونکوک مافیا بوده
میترسیده ک بکشتش بعد از چند وقت جونکوک میفهمه
جونکوک : ا.تنت کجای هاااا ؟(با اربده)
ات: هینجام چی شده؟(نگران)
جونکوک اون عوضی حرومزاده سوجیون ک مزاحمت میشده چرا به من نگفتی هااا؟(با اربدهه)
ا.ت: ترس..سیدم
می ره :آروم باش جونکوک
جونکوک یهو دست ا.ت رو به سمت اتاق میکشه معلوم بوده مسته
۲.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.