Part/2
Part/2
سال 2005:
یتیم خانه sun
Police :بله...پس آقای لی....مرگ به دلیل قتل....خب شما به کسی شک ندارید؟
Lia:نه جناب پلیس ندارم ولی یه دختر اینجا بود و خب با آقای لی خیلی مشکل داشت
Police: اسم و فامیل و سن دختره رو بگید لطفا
Lia:آقای پلیس من خدمتکار هستم و درباره دختره اطلاع زیادی ندارم ولی یادمه اسمش رزان که ما به رزی صداش میکردیم و فامیلش پارک بود...خب دختره هشت سالش بود
Police: واقعا از یه دختره هشت ساله انظار قتل دارید؟....خانم لیا چه چیزای عجیب غریبی میگین
<Rose >
درسته.....هیچکس نفهمید من قاتلم.....و خب بعدا لیا رو به عنوان قاتل دستگیر کردن.....بهرحال حقش بود.....اون اول ایده مسموم کردن منو داد.......اینجا یه بهزیستی یا یه یتیم خونه نبود....یه جهنم بود...دخترای بزرگتر ناپدید میشدن......بچه های هم سن و سالم رو در اون زمان شکنجه میدادن.....جز من شخص دیگه ای هم بود که خیلی عذابش داده بودن.....اسمش لیسا بود...اونو از تایلند فرستاده بودن......چون خانوادش سادش فکر میکردن این جهنم از هر لحاظ برای دخترشون بهتره و خیلی گل و بلبل ولی خب.....لیسا هم سن من بود و خب دروغ نگم اونم توی قتل مرتیکه واعدام لیا دست داشت....جفتمون به صورت خیلی شانسی یه نقشه رو کشیده بودیم....و خب باهم به قتلش رسوندیم...از این نکته غافل نشید که بیشتر کارا به عهده من بود
سال 2005:
یتیم خانه sun
Police :بله...پس آقای لی....مرگ به دلیل قتل....خب شما به کسی شک ندارید؟
Lia:نه جناب پلیس ندارم ولی یه دختر اینجا بود و خب با آقای لی خیلی مشکل داشت
Police: اسم و فامیل و سن دختره رو بگید لطفا
Lia:آقای پلیس من خدمتکار هستم و درباره دختره اطلاع زیادی ندارم ولی یادمه اسمش رزان که ما به رزی صداش میکردیم و فامیلش پارک بود...خب دختره هشت سالش بود
Police: واقعا از یه دختره هشت ساله انظار قتل دارید؟....خانم لیا چه چیزای عجیب غریبی میگین
<Rose >
درسته.....هیچکس نفهمید من قاتلم.....و خب بعدا لیا رو به عنوان قاتل دستگیر کردن.....بهرحال حقش بود.....اون اول ایده مسموم کردن منو داد.......اینجا یه بهزیستی یا یه یتیم خونه نبود....یه جهنم بود...دخترای بزرگتر ناپدید میشدن......بچه های هم سن و سالم رو در اون زمان شکنجه میدادن.....جز من شخص دیگه ای هم بود که خیلی عذابش داده بودن.....اسمش لیسا بود...اونو از تایلند فرستاده بودن......چون خانوادش سادش فکر میکردن این جهنم از هر لحاظ برای دخترشون بهتره و خیلی گل و بلبل ولی خب.....لیسا هم سن من بود و خب دروغ نگم اونم توی قتل مرتیکه واعدام لیا دست داشت....جفتمون به صورت خیلی شانسی یه نقشه رو کشیده بودیم....و خب باهم به قتلش رسوندیم...از این نکته غافل نشید که بیشتر کارا به عهده من بود
۱.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.