گیرم کہ
گیرم کہ
بہ هرحال، مرا بردهای از یاد!
گیرم کہ زمان،
خاطرهها را به فنا داد!
گیرم نہ تو گفتی
نہ شنیدی،
نہ تو بودی...
آن عاشق دیوانه کہ صد نامہ فرستاد!
با آن همہ دل بستگی و عشق چہ کردی؟
یڪ بار دلت
یاد من خسته نیوفتاد؟
یعنی بہ همین راحتی از عشق گذشتی؟
یک ذره دلت تنگ نشد... خانهات آباد؟
این بود سزای من دل خستہی عاشق؟
شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد؟
باشد گلہای نیست؛
خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب،
گیرم کہ
بہ هرحال، مرا بردهای از یاد!
گیرم کہ زمان،
خاطرهها را به فنا داد!
گیرم نہ تو گفتی
نہ شنیدی،
نہ تو بودی...
آن عاشق دیوانه کہ صد نامہ فرستاد!
با آن همہ دل بستگی و عشق چہ کردی؟
یڪ بار دلت
یاد من خسته نیوفتاد؟
یعنی بہ همین راحتی از عشق گذشتی؟
یک ذره دلت تنگ نشد... خانهات آباد؟
این بود سزای من دل خستہی عاشق؟
شیرین رقیبان شدهای از لج فرهاد؟
باشد گلہای نیست؛
خدا پشت و پناهت
احوال خودت خوب،
۲.۶k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.