★گربه ی کوچک من★
★گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ④②
بخش ⅔
"تو خیلی زیبایی، درست مثل موج های دريا
درست مثل اون مِه غلیظ تو جنگل دمِ صبح
مثل بارونی که شب صداش نمیذاره بخوابم
مثل پیتزایی که شب خوردم و نصفش رو گذاشتم تو یخچال تا فردا صبح بقیشو بخورم..
مثل حسی که دارم به ماه وقتی اطرافش پر از ابرِ نگاه میکنم
مثل اون آلاستاری که خیلی دوستش دارم و هميشه پام میکنمش
میبینی.. من خیلی دوست دارم
خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو کنی قشنگی
شاید دوست داشتن من رو ناديده بگیری، یا شاید من برات هیچ اهمیتی نداشته باشم اما اينو بدون الان تو دلیل ادامه دادن من به زندگی هستی
درسته.. من انسان زیبایی نیستم، ولی بهت قول میدم اگه یک روز کامل با من باشی ميتونم بهت بفهمونم ميشه یه نفر رو چقدر دوست داشت
چشمای تو خیلی زیباست.. طوری که من اگه تا آخر عمرم هم از چشمات حرف بزنم بازم احساس میکنم کلمه های ناکافیای برای توصیف کردن زیباییش به کار بردم
چشمات.. چشمات خیلی قشنگن؛ خیلی قشنگ تر از چیزی که بخوام توصیفشون کنم.. میخوام یه خواهشی ازت بکنم
هیچوقت هيچوقت اون چشمای قشنگت رو برای آدمای بی ارزش خيس نکن... برای چیزای بی ارزش..
تو در کسری از ثانیه به رهایی بخار آب میرسی.
توی آسمون بی کران به پرواز در میای و عاشق اون حس آزاد میشی
توی یه کهکشان ترسناک از افکار یواشکی ای که توی مغزت ساخته بودی و اونا هم توی گوشه گوشه مغزت قایم شده بودن و توی یه مشت رويا و حقیقت و کابوس به خلسه حقیقی میرسی
من فقط تورو رو همه جا، همينقدر نزدیک به خودم، برای زنده موندن نیاز دارم.
حقیقتا یه وقت هایی تعجب میکنم که چی باعث شد اینقدر شیفته تو بشم!
تو خیلی قشنگی، لبخندت قشنگه. چشمات قشنگه. مژه هات قشنگه. موهات قشنگه. دستات قشنگن...
میگن عشق دو نوعه، اولیش اینه که تو برای طرف حاضری آدم بکشی، دومیشم اینکه میخوای براش بمیری
ولی من گفتم عشق اون پسر باعث شد من زندگی کنم ..!
هر سلامی، هر خداحافظیی که تا حالا گفتی و همهی کارهای کوچیکی که برام انجام میدی بهم یادآوری میکنن که چرا عاشقت شدم
میخوام ببوسمت تا بهت احساس خوبی بدم اما خسته تر از اونم که شبام رو باهات سهیم شم
تو برای من مثل چیزی هستی شبیه به دریا!
بر من چیره میشوی، مجذوبم میکنی، شیفتهام میکنی، حتی در عین حال ترس در دلم میشانی، از بی حدیات واهمه دارم..
برای تو خنده دار به نظر میاد تهیونگ، اما من اونقدری دوست دارم که حاضرم تو این هوای سرد کوچه به کوچه شهر رو دنبالت بگردم تا بتونم فقط یک بار ترو در آغوش بگیرم
منو به ماه ببر
و بزار بین ستاره ها بازی کنم
بهم اجازه بده ببينم بهار چه شکلیه... دستم رو بگیر،در واقع؛عزیزم من رو ببوس!
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ④②
بخش ⅔
"تو خیلی زیبایی، درست مثل موج های دريا
درست مثل اون مِه غلیظ تو جنگل دمِ صبح
مثل بارونی که شب صداش نمیذاره بخوابم
مثل پیتزایی که شب خوردم و نصفش رو گذاشتم تو یخچال تا فردا صبح بقیشو بخورم..
مثل حسی که دارم به ماه وقتی اطرافش پر از ابرِ نگاه میکنم
مثل اون آلاستاری که خیلی دوستش دارم و هميشه پام میکنمش
میبینی.. من خیلی دوست دارم
خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو کنی قشنگی
شاید دوست داشتن من رو ناديده بگیری، یا شاید من برات هیچ اهمیتی نداشته باشم اما اينو بدون الان تو دلیل ادامه دادن من به زندگی هستی
درسته.. من انسان زیبایی نیستم، ولی بهت قول میدم اگه یک روز کامل با من باشی ميتونم بهت بفهمونم ميشه یه نفر رو چقدر دوست داشت
چشمای تو خیلی زیباست.. طوری که من اگه تا آخر عمرم هم از چشمات حرف بزنم بازم احساس میکنم کلمه های ناکافیای برای توصیف کردن زیباییش به کار بردم
چشمات.. چشمات خیلی قشنگن؛ خیلی قشنگ تر از چیزی که بخوام توصیفشون کنم.. میخوام یه خواهشی ازت بکنم
هیچوقت هيچوقت اون چشمای قشنگت رو برای آدمای بی ارزش خيس نکن... برای چیزای بی ارزش..
تو در کسری از ثانیه به رهایی بخار آب میرسی.
توی آسمون بی کران به پرواز در میای و عاشق اون حس آزاد میشی
توی یه کهکشان ترسناک از افکار یواشکی ای که توی مغزت ساخته بودی و اونا هم توی گوشه گوشه مغزت قایم شده بودن و توی یه مشت رويا و حقیقت و کابوس به خلسه حقیقی میرسی
من فقط تورو رو همه جا، همينقدر نزدیک به خودم، برای زنده موندن نیاز دارم.
حقیقتا یه وقت هایی تعجب میکنم که چی باعث شد اینقدر شیفته تو بشم!
تو خیلی قشنگی، لبخندت قشنگه. چشمات قشنگه. مژه هات قشنگه. موهات قشنگه. دستات قشنگن...
میگن عشق دو نوعه، اولیش اینه که تو برای طرف حاضری آدم بکشی، دومیشم اینکه میخوای براش بمیری
ولی من گفتم عشق اون پسر باعث شد من زندگی کنم ..!
هر سلامی، هر خداحافظیی که تا حالا گفتی و همهی کارهای کوچیکی که برام انجام میدی بهم یادآوری میکنن که چرا عاشقت شدم
میخوام ببوسمت تا بهت احساس خوبی بدم اما خسته تر از اونم که شبام رو باهات سهیم شم
تو برای من مثل چیزی هستی شبیه به دریا!
بر من چیره میشوی، مجذوبم میکنی، شیفتهام میکنی، حتی در عین حال ترس در دلم میشانی، از بی حدیات واهمه دارم..
برای تو خنده دار به نظر میاد تهیونگ، اما من اونقدری دوست دارم که حاضرم تو این هوای سرد کوچه به کوچه شهر رو دنبالت بگردم تا بتونم فقط یک بار ترو در آغوش بگیرم
منو به ماه ببر
و بزار بین ستاره ها بازی کنم
بهم اجازه بده ببينم بهار چه شکلیه... دستم رو بگیر،در واقع؛عزیزم من رو ببوس!
۶.۶k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.