ما:𝚆𝚎
هایلی ویو:
(یک هفته بعد)
با بدبختی مامان بابامونو راضی کردیم که تو سئول پر از شغال...آخ ببخشید، پر از گرگ درس بخونیم...
چمدونمو برداشتم انداختمم رو زمین.درشو باز کردم و وسایلامو که شامل؛ لباس راحتی با کلی لباس بیرونی خوشمل، سشوار و اتو مو و بابلیس و رنگ موی موقت و لوازم آرایشی و یه سری لوازم بهداشتی بود، چپوندم تو چمدون.لباسام اونقد زیاد بودن که تو چمدون جا نمیشدن پس کوله پشتیمو برداشتم و شارژر، پاوربانک، ایرپاد و اینجور چیزا رو گذاشتم توش.
یه لباس خفن هم برای تو راه برداشتم و قشنگ اتو کشیدم و اماده گذاشتم.
به ساعت نگاه کردم.ساعت یک و نیم شب بود.خودمو انداختم رو تخت و بالش کوچیکی که کنار تختم بودو پرت کردم سمت کلید برق که خورد تو هدف و چراغ خاموش شد.
قبل از اینکه خوابم ببره گوشیمو برداشتمو سرچ کردم:از نیویورک تا سئول چقد راهه؟(نکته:دخترا کره این ولی تو نیویورک زندگی میکنن)
حداقل چهارساعت و چند دقیقه راه بود
فردا صبح ساعت ۱۰ قرار بود با دخترا بریم فرودگاه..ساعت ۱۳:۲۰ دقیقه پرواز داشتیم.
گفته بودن ساعت ۱۷:۵۰ دقیقه میرسیم فرودگاه اینچئون.
قشنگ برنامه چیده بودیم که به محض اینکه رسیدیم خونه ی مستقلیمون یکم استراحت کنیم وسایلامونو جا به جا کنیم بعد باهم بریم رستوران شام بخوریم.
(فردا)
سوجین ویو:
لباسامو پوشیدم و یه خط چشم ساده کشیدم و یکم ریمل زدم و با یه رژ ملایم.
ادکلنمو برداشتمو باهاش دوش گرفتم که گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم.لیا بود داشت میگف که بیام پایین.
چمدونمو برداشتم و رفتم پایین.
از مامان بابام خدافظی کردم و بعد از کلی بوس و بغل بلخره رفتم که سوار ماشین بشم.
بابای لیا اومد چمدونمو گذاشت تو صندوق.
بابای لیا قرار بود مارو برسونه فرودگاه
سوار ماشین شدم و پیش به سوی کرهههههه.
(یک هفته بعد)
با بدبختی مامان بابامونو راضی کردیم که تو سئول پر از شغال...آخ ببخشید، پر از گرگ درس بخونیم...
چمدونمو برداشتم انداختمم رو زمین.درشو باز کردم و وسایلامو که شامل؛ لباس راحتی با کلی لباس بیرونی خوشمل، سشوار و اتو مو و بابلیس و رنگ موی موقت و لوازم آرایشی و یه سری لوازم بهداشتی بود، چپوندم تو چمدون.لباسام اونقد زیاد بودن که تو چمدون جا نمیشدن پس کوله پشتیمو برداشتم و شارژر، پاوربانک، ایرپاد و اینجور چیزا رو گذاشتم توش.
یه لباس خفن هم برای تو راه برداشتم و قشنگ اتو کشیدم و اماده گذاشتم.
به ساعت نگاه کردم.ساعت یک و نیم شب بود.خودمو انداختم رو تخت و بالش کوچیکی که کنار تختم بودو پرت کردم سمت کلید برق که خورد تو هدف و چراغ خاموش شد.
قبل از اینکه خوابم ببره گوشیمو برداشتمو سرچ کردم:از نیویورک تا سئول چقد راهه؟(نکته:دخترا کره این ولی تو نیویورک زندگی میکنن)
حداقل چهارساعت و چند دقیقه راه بود
فردا صبح ساعت ۱۰ قرار بود با دخترا بریم فرودگاه..ساعت ۱۳:۲۰ دقیقه پرواز داشتیم.
گفته بودن ساعت ۱۷:۵۰ دقیقه میرسیم فرودگاه اینچئون.
قشنگ برنامه چیده بودیم که به محض اینکه رسیدیم خونه ی مستقلیمون یکم استراحت کنیم وسایلامونو جا به جا کنیم بعد باهم بریم رستوران شام بخوریم.
(فردا)
سوجین ویو:
لباسامو پوشیدم و یه خط چشم ساده کشیدم و یکم ریمل زدم و با یه رژ ملایم.
ادکلنمو برداشتمو باهاش دوش گرفتم که گوشیم زنگ خورد.
جواب دادم.لیا بود داشت میگف که بیام پایین.
چمدونمو برداشتم و رفتم پایین.
از مامان بابام خدافظی کردم و بعد از کلی بوس و بغل بلخره رفتم که سوار ماشین بشم.
بابای لیا اومد چمدونمو گذاشت تو صندوق.
بابای لیا قرار بود مارو برسونه فرودگاه
سوار ماشین شدم و پیش به سوی کرهههههه.
۱.۳k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳