دوستی فراتر از رویا
دوستی فراتر از رویا
part ⁸
پیش یونا نشستم که مدیر اومد کلاسمون
مدیر: سلام بچه ها.....این رضایت نامه ها رو بهتون میدم پر کنید فردا واسم بیارید
؟: واسه چی؟
مدیر: چون فردا میخوابم ببریمتون اردو
کل کلاس: هوراااااا
مدیر: بس کنید دیگه پر رو نشید! هرکی نیاورد نمیبریمش اردو فردا ساعت ⁹ صبح راه میوفتیم تا قبلش باید رضایت نامه ها مادر یا پدرتون پر کنه و برای من بیاری
جونگکوک اینا رو به بچها بده
کوک: چشم
یونا: آخ جوننن ات میریم اردووووو
ات: انقدر خوشحالی؟
یو۸نا: تو خوشحال نیستی؟
ات: خوب....چرا
ات تو ذهنش: حالا من چیکار کنم؟....هیچکس که نیست که رضایت نامه رو واسم پر کنه مامان و داداشم که هیچی فقط بابام که.....مجبورم برم پیشش و پیش اون زن جدیدش
اگه بخوام واسم پرش کنه باید کلی خودم رو پیش اون زنش کوچیک کنم اهههه"
مدرسه که تموم شد همینطور که پیاده داشتم راه میرفتم به این فکر میکردم که کی و برم و چجوری به بابا بگم
شاید اگه همین الان برم بهتره
اما پول کافی واسه تاکسی ندارم....با اتوبوس تا یه جاهایی میرم و بقیش رو هم پیاده میرم
سوار اتوبوس شدم و نشستم یه جای خالی و سرم رو تکیه دادم به پنجره
تا اینکه رسیدم....از اتوبوس پیاده شدم و بقیهی راه رو پیاده رفتم تا رسیدم به خونهی بابام
ات: هوففف ات وقتشه !
"زنگ در رو زدم که زن بابا گفت:
"اسم زن بابای ات هایجین هست"
هایجین: بله کیه؟
ات: ببخشید...میشه بیاید دم در
هایجین: عجب بچه ای هستی ها تازه داشتم مرطوب کننده به پوستم میزدم پوستم خراب شد تو جواب گو هستی؟ برو دیگه نبینمت!
ات: هایجین منم ات
هایجین: او...ات تویی....اینجا چیکار میکنی؟
ات: با بابا کار داشتم
هایجین: ولی اون با تو کاری نداره برو پیش همون مامان زشت و چندشت!
ات: هایجین لطفا درو باز کننن!
هایجین: امکان نداره از اینجا برو
ات: هایجین...هایجینننن...حالا چیکار کنم😭
بهتره زنگ بزنم به خود بابا
زنگ زدم به بابا اما تلفن رو جواب نداد
انگار قسمت نیست من برم اردو....باید غید "نمیدونم درسته یا نه" همه چیو بزنم
خواستم از اونجا برم که......
part ⁸
پیش یونا نشستم که مدیر اومد کلاسمون
مدیر: سلام بچه ها.....این رضایت نامه ها رو بهتون میدم پر کنید فردا واسم بیارید
؟: واسه چی؟
مدیر: چون فردا میخوابم ببریمتون اردو
کل کلاس: هوراااااا
مدیر: بس کنید دیگه پر رو نشید! هرکی نیاورد نمیبریمش اردو فردا ساعت ⁹ صبح راه میوفتیم تا قبلش باید رضایت نامه ها مادر یا پدرتون پر کنه و برای من بیاری
جونگکوک اینا رو به بچها بده
کوک: چشم
یونا: آخ جوننن ات میریم اردووووو
ات: انقدر خوشحالی؟
یو۸نا: تو خوشحال نیستی؟
ات: خوب....چرا
ات تو ذهنش: حالا من چیکار کنم؟....هیچکس که نیست که رضایت نامه رو واسم پر کنه مامان و داداشم که هیچی فقط بابام که.....مجبورم برم پیشش و پیش اون زن جدیدش
اگه بخوام واسم پرش کنه باید کلی خودم رو پیش اون زنش کوچیک کنم اهههه"
مدرسه که تموم شد همینطور که پیاده داشتم راه میرفتم به این فکر میکردم که کی و برم و چجوری به بابا بگم
شاید اگه همین الان برم بهتره
اما پول کافی واسه تاکسی ندارم....با اتوبوس تا یه جاهایی میرم و بقیش رو هم پیاده میرم
سوار اتوبوس شدم و نشستم یه جای خالی و سرم رو تکیه دادم به پنجره
تا اینکه رسیدم....از اتوبوس پیاده شدم و بقیهی راه رو پیاده رفتم تا رسیدم به خونهی بابام
ات: هوففف ات وقتشه !
"زنگ در رو زدم که زن بابا گفت:
"اسم زن بابای ات هایجین هست"
هایجین: بله کیه؟
ات: ببخشید...میشه بیاید دم در
هایجین: عجب بچه ای هستی ها تازه داشتم مرطوب کننده به پوستم میزدم پوستم خراب شد تو جواب گو هستی؟ برو دیگه نبینمت!
ات: هایجین منم ات
هایجین: او...ات تویی....اینجا چیکار میکنی؟
ات: با بابا کار داشتم
هایجین: ولی اون با تو کاری نداره برو پیش همون مامان زشت و چندشت!
ات: هایجین لطفا درو باز کننن!
هایجین: امکان نداره از اینجا برو
ات: هایجین...هایجینننن...حالا چیکار کنم😭
بهتره زنگ بزنم به خود بابا
زنگ زدم به بابا اما تلفن رو جواب نداد
انگار قسمت نیست من برم اردو....باید غید "نمیدونم درسته یا نه" همه چیو بزنم
خواستم از اونجا برم که......
۱۲.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.