( 𝑴𝑼𝑭𝑭𝑳𝑬𝑫 𝑮𝑹𝑶𝑨𝑵𝑺( 𝑃³¹
تنگی نفسم مانع نفس کشیدنم شد، پامو از زیر سرش بیرون کشیدم و پتو رو صاف کردم روش... دستم رو به پیشونیش رسوندم تا تبشو بسنجم... اوه فاک، سرما خوردگی شدیدیه
بهرحال... مهم نیست، از اتاق خارج شدم و از راهرو رد میشدم ... سایه ای دیده میشد که انگار داره نزدیک میشه...
_خدمتکار- بانو (تعظیم)چیزی لازم داشتین؟ -...-نه... برو کنار - از کنارش رد شدم ولی فکرم پیشش بود... این طبیعیه که این وقت شب ول میگرده؟ ... مگه پارکه؟...
اینم مهم نیست، هدف من چیز دیگه ایه
رفتم به سالن اصلی و کنار شومینه نشستم...
صدای کای از پشت سرم شنیده شد... بدون نگاه کردن بهش رو به روم نشست، ا. ت-حالش اصلا خوب نیست ، داره وضعیتش وخیم میشه ... اگه اون روز دنبال من نمیومد... همچین اتفاقی پیش نمیومد-... -از بچگی نمیتونست نسبت به افرادی که نزدیکش بودن بی مسئولیتی کنه یا از زیر کار در بره... شاید اسمشو بذاری پافشاری، یا کله شقی ... اما این حس مسئولیته-
-مسئولیت نسبت به نزدیکانش نه اسیرش-
-اوه دختر... تو واقعا متوجه نیستی؟ تو تنها دختری هستی که تونسته پاشو به اتاق جئون بذاره... اینها در اختیار هر کس که از در بیاد داخل قرار نمیگیره...این عمارت قانون محکم داره-... -من هیچ فرقی با یک زندانی ندارم... چه پام به اون اتاق وا شه چه تو یک اتاق زندانی شم... وقتی حتی نمیذاشت برم پیش مامانم -... -اگه تو چند هفته ـس که میشناسیش... من یک عمر ازش شناخت دارم -
بهرحال... مهم نیست، از اتاق خارج شدم و از راهرو رد میشدم ... سایه ای دیده میشد که انگار داره نزدیک میشه...
_خدمتکار- بانو (تعظیم)چیزی لازم داشتین؟ -...-نه... برو کنار - از کنارش رد شدم ولی فکرم پیشش بود... این طبیعیه که این وقت شب ول میگرده؟ ... مگه پارکه؟...
اینم مهم نیست، هدف من چیز دیگه ایه
رفتم به سالن اصلی و کنار شومینه نشستم...
صدای کای از پشت سرم شنیده شد... بدون نگاه کردن بهش رو به روم نشست، ا. ت-حالش اصلا خوب نیست ، داره وضعیتش وخیم میشه ... اگه اون روز دنبال من نمیومد... همچین اتفاقی پیش نمیومد-... -از بچگی نمیتونست نسبت به افرادی که نزدیکش بودن بی مسئولیتی کنه یا از زیر کار در بره... شاید اسمشو بذاری پافشاری، یا کله شقی ... اما این حس مسئولیته-
-مسئولیت نسبت به نزدیکانش نه اسیرش-
-اوه دختر... تو واقعا متوجه نیستی؟ تو تنها دختری هستی که تونسته پاشو به اتاق جئون بذاره... اینها در اختیار هر کس که از در بیاد داخل قرار نمیگیره...این عمارت قانون محکم داره-... -من هیچ فرقی با یک زندانی ندارم... چه پام به اون اتاق وا شه چه تو یک اتاق زندانی شم... وقتی حتی نمیذاشت برم پیش مامانم -... -اگه تو چند هفته ـس که میشناسیش... من یک عمر ازش شناخت دارم -
۳.۵k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.