شکوفه گیلاس۱
شکوفه گیلاس۱
روی صندلی نشسته ام، به مردم نگاه میکنم ....واقعا این همه آدم برای چی میخندن؟برای چی زندگی میکنن؟چرا نقاب میزنن؟همشون نقاب دارایی هستن که دارن الکی میخندن توی دفترچه ام این موضوعات و نوشتم و نگاه به ساعت کردم :هوفف تا الان باید بیان میرم خودم ببین قضیه چیه
از رو صندلی بلند شدم و سمت اتاقی که نوئه و وانیتاسبودن رفتم..... تا میخواستم درو باز کنم دومینیک به صورت پر زرق و برقی وارد شد
دومینیک:سلام عزیزانم من اومدم(همون چیزیه که تو انیمه گفت...فکر کنم)
خیلی رو مخ بود که الان بیاد خودنمایی کنه ولی خب
هارو:یو....ببخشید مزاحم شدم
وانیتاس:اع سلام گوله برفی
نوئه:وانیتاس این کیه؟
هارو:من هاروعم یکی از دوستای وانیتاس ببخشید مزاحم شدم؟
دومینیک:نه*چشم غُره رفتن*
هارو:عاام خیلی خب
روی مبل نشستم و بهشون خیره شدم همه مکالمهاشونو داشتم یادداشت میکردم
وانیتاس:تا کی میخوای تو اون دفتر چیز میز بنویسی اخه از بچگی همین بودی
نوئه :بچه گییی؟!!
هارو:آ...آره راستش من و وانیل از بچه گی همو میشناختیم
وانیتاس:انقد اون اسم مزخرفو رو من نزار گوله برفی
دومینیک:خیلی خب بگذریم من و نوئه میخوایم بریم
نوئه:دو...دومی اما
دومینیک:ساکت
درحالی که هردو با هم میرفتن وانیتاس خیلی سریع از کنارم رد شد و رفت دنبال اون دوتا منم از سر کنجکاوی کتابو تو دستم گرفتم و رفتم دنبالشون...تا رسیدم بهشون دیدم دقیقا به همون پرتالی که میشه به دنیای خوناشاما رفت برم ی قدم برداشتم، با همون ی قدمی که برداشتم....وانیتاس پرید تو اون پرتال و منم همراهش پریدم چند دقیقه بعد که بهوش اومدم دیدم که وانیتاس و نوئه دارن با هم بحث میکنن...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب چطور بود؟اینم از پارت ۱
روی صندلی نشسته ام، به مردم نگاه میکنم ....واقعا این همه آدم برای چی میخندن؟برای چی زندگی میکنن؟چرا نقاب میزنن؟همشون نقاب دارایی هستن که دارن الکی میخندن توی دفترچه ام این موضوعات و نوشتم و نگاه به ساعت کردم :هوفف تا الان باید بیان میرم خودم ببین قضیه چیه
از رو صندلی بلند شدم و سمت اتاقی که نوئه و وانیتاسبودن رفتم..... تا میخواستم درو باز کنم دومینیک به صورت پر زرق و برقی وارد شد
دومینیک:سلام عزیزانم من اومدم(همون چیزیه که تو انیمه گفت...فکر کنم)
خیلی رو مخ بود که الان بیاد خودنمایی کنه ولی خب
هارو:یو....ببخشید مزاحم شدم
وانیتاس:اع سلام گوله برفی
نوئه:وانیتاس این کیه؟
هارو:من هاروعم یکی از دوستای وانیتاس ببخشید مزاحم شدم؟
دومینیک:نه*چشم غُره رفتن*
هارو:عاام خیلی خب
روی مبل نشستم و بهشون خیره شدم همه مکالمهاشونو داشتم یادداشت میکردم
وانیتاس:تا کی میخوای تو اون دفتر چیز میز بنویسی اخه از بچگی همین بودی
نوئه :بچه گییی؟!!
هارو:آ...آره راستش من و وانیل از بچه گی همو میشناختیم
وانیتاس:انقد اون اسم مزخرفو رو من نزار گوله برفی
دومینیک:خیلی خب بگذریم من و نوئه میخوایم بریم
نوئه:دو...دومی اما
دومینیک:ساکت
درحالی که هردو با هم میرفتن وانیتاس خیلی سریع از کنارم رد شد و رفت دنبال اون دوتا منم از سر کنجکاوی کتابو تو دستم گرفتم و رفتم دنبالشون...تا رسیدم بهشون دیدم دقیقا به همون پرتالی که میشه به دنیای خوناشاما رفت برم ی قدم برداشتم، با همون ی قدمی که برداشتم....وانیتاس پرید تو اون پرتال و منم همراهش پریدم چند دقیقه بعد که بهوش اومدم دیدم که وانیتاس و نوئه دارن با هم بحث میکنن...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب چطور بود؟اینم از پارت ۱
۲.۱k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.