‹ رمان | راز خانه مخوف ›:
‹ رمان | راز خانه مخوف ›:
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#راز_خانه_مخوف
#ᑭᗩᖇT.¹
سال ۱۳۶۸
اتومبیل سیاه رنگ وارد کوچه بزرگ هشت متری شد. جلوی درب بزرگ میلهای توقف کرد. دو مرد از آن پیاده شدند گفتگو کنان به سمت در رفتند. یکی از آن ها کلیدی را از جیب کتش بیرون کشید و در قفل در چرخاند. در توأم با صدای قرقر بلندی باز شد. هر دو مرد یکی پس از دیگری وارد شدند جلوی رویشان باغی با درختهای سربه فلک کشیده بود هر جا پر از چمن وسبزه بود که به طور نامرتب لابه لای درختان رشد کرده بودند. یکی از مردها که مسن تر از دیگری بود گفت مدتهاست کسی به اینجا رسیدگی نکرده یه دستی به سر و
روش بکشید میشه مثل بهشت مرد دیگر سری تکان داد و حرف او را تایید کرد.
از راه باریک
سنگ فرش شده بین درختان راه افتادند. دو طرفشان با فاصله چند قدمی از هم پایههای بزرگ سنگی بنا شده بود که رویشان چراغهایی تعبیه شده بود مرد راهنما گفت چراغها
سوختن، باید تعویض بشن آن ها مسیر بین درختان را پس از دقایقی طی کردند و باغ را پشت سر نهادند.
آنها به یک محوطه بزرگ و خالی از درخت
جلوی ساختمان رسیدند. سمت چپشان استخری پر از برگ و خار و خاشاک
وجود داشت و سمت راستشان میدان های کوچک و سفید چمن ..
▹ —————— ·🤍· —————— ◃
⤷ @ROM-666 ִֶָ જ
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#راز_خانه_مخوف
#ᑭᗩᖇT.¹
سال ۱۳۶۸
اتومبیل سیاه رنگ وارد کوچه بزرگ هشت متری شد. جلوی درب بزرگ میلهای توقف کرد. دو مرد از آن پیاده شدند گفتگو کنان به سمت در رفتند. یکی از آن ها کلیدی را از جیب کتش بیرون کشید و در قفل در چرخاند. در توأم با صدای قرقر بلندی باز شد. هر دو مرد یکی پس از دیگری وارد شدند جلوی رویشان باغی با درختهای سربه فلک کشیده بود هر جا پر از چمن وسبزه بود که به طور نامرتب لابه لای درختان رشد کرده بودند. یکی از مردها که مسن تر از دیگری بود گفت مدتهاست کسی به اینجا رسیدگی نکرده یه دستی به سر و
روش بکشید میشه مثل بهشت مرد دیگر سری تکان داد و حرف او را تایید کرد.
از راه باریک
سنگ فرش شده بین درختان راه افتادند. دو طرفشان با فاصله چند قدمی از هم پایههای بزرگ سنگی بنا شده بود که رویشان چراغهایی تعبیه شده بود مرد راهنما گفت چراغها
سوختن، باید تعویض بشن آن ها مسیر بین درختان را پس از دقایقی طی کردند و باغ را پشت سر نهادند.
آنها به یک محوطه بزرگ و خالی از درخت
جلوی ساختمان رسیدند. سمت چپشان استخری پر از برگ و خار و خاشاک
وجود داشت و سمت راستشان میدان های کوچک و سفید چمن ..
▹ —————— ·🤍· —————— ◃
⤷ @ROM-666 ִֶָ જ
۱.۱k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.