فیک کوک(عشق پنهان)
فیک کوک(عشق پنهان)
پارت⁸
از زبان ا.ت:
گفتم: بده بخدا خودم میزنم
گفت: چرا..مزه.. توت فرنگی میداد لبات؟
گفتم: برو بیرون شب بخیررررر
رفت بیرون
دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم:چطوری طعم بالم لبم رو تویه چند ثانیه فهمید؟؟
از زبان ا.ت:
صبح داشتم سر میز با جونگکوک صبحونه میخوردم و خاله مین هم پنیر رو گذاشت رو میز و خودش رفت تو آشپزخونه که بی هوا به جونگکوک گفتم:چیزه..جونگکوک
درحالی که داشت لیوان آب پرتقالش رو میخورد با سردی گفت:هوم
گفتم:کی میزاری برم؟خسته شدم دیگه من فقط ۱۸ سالمه چرا انقدر باید سختی بکشم اول از دنیل بعدم از تو(با بغض)
گفت: الکی آبغوره نگیر جوجه هروقت امضا زدی شااااید گذاشتم بری
گفتم: توکه ثروتت با بابای من برابری میکنه.. حتی بیشتر..پس چرا انقدر اذیتم میکنی سر امضا؟
گفت: بخاطر یه سری مسائل..اصن چرا باید بهت بگم؟
گفتم: ازت متنفرم و بعدش رفتم تو اتاقم
چند ساعت بعد تهیونگ اومد تو اتاقم که دید نشستم رو تخت و پاهام رو بغل کردم و سرم پایینه و دارم گریه میکنم
گفت: عه ا.ت چرا گریه میکنی؟؟
گفتم: نکنه انتظار داری بخندم؟اصلا تویه زندگیم ثانیه ای آرامش و امنیت نداشتم..
گفت: میتونم یه راه بهت پیشنهاد بدم که خودمم میدونم سخته ولی اینطوری هم ثروت پدرت در امانه و هم تو بدون نیاز به امضا دادن در امانی
گفتم: چه راهی؟
گفت: باهاش ازدواج کن
گفتم: چییی؟؟من با اون دیو ازدواج کنم؟
من فقط ۱۸ سالمه و حتی دوستشم ندارم!
گفت: ولی این تنها راهه..اگه باهاش ازدواج کنی ثروت بابات هم برای جونگکوکه و هم برای تو
گفتم: به جونگکوک هم گفتی؟
گفت: آره
گفتم: چی گفت؟
گفت: حرفای تورو میزد....
#لیسا #بی_تی_اس #جونگکوک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک
#lisa #bts #jungkook #fake_bts #black_pink
پارت⁸
از زبان ا.ت:
گفتم: بده بخدا خودم میزنم
گفت: چرا..مزه.. توت فرنگی میداد لبات؟
گفتم: برو بیرون شب بخیررررر
رفت بیرون
دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم:چطوری طعم بالم لبم رو تویه چند ثانیه فهمید؟؟
از زبان ا.ت:
صبح داشتم سر میز با جونگکوک صبحونه میخوردم و خاله مین هم پنیر رو گذاشت رو میز و خودش رفت تو آشپزخونه که بی هوا به جونگکوک گفتم:چیزه..جونگکوک
درحالی که داشت لیوان آب پرتقالش رو میخورد با سردی گفت:هوم
گفتم:کی میزاری برم؟خسته شدم دیگه من فقط ۱۸ سالمه چرا انقدر باید سختی بکشم اول از دنیل بعدم از تو(با بغض)
گفت: الکی آبغوره نگیر جوجه هروقت امضا زدی شااااید گذاشتم بری
گفتم: توکه ثروتت با بابای من برابری میکنه.. حتی بیشتر..پس چرا انقدر اذیتم میکنی سر امضا؟
گفت: بخاطر یه سری مسائل..اصن چرا باید بهت بگم؟
گفتم: ازت متنفرم و بعدش رفتم تو اتاقم
چند ساعت بعد تهیونگ اومد تو اتاقم که دید نشستم رو تخت و پاهام رو بغل کردم و سرم پایینه و دارم گریه میکنم
گفت: عه ا.ت چرا گریه میکنی؟؟
گفتم: نکنه انتظار داری بخندم؟اصلا تویه زندگیم ثانیه ای آرامش و امنیت نداشتم..
گفت: میتونم یه راه بهت پیشنهاد بدم که خودمم میدونم سخته ولی اینطوری هم ثروت پدرت در امانه و هم تو بدون نیاز به امضا دادن در امانی
گفتم: چه راهی؟
گفت: باهاش ازدواج کن
گفتم: چییی؟؟من با اون دیو ازدواج کنم؟
من فقط ۱۸ سالمه و حتی دوستشم ندارم!
گفت: ولی این تنها راهه..اگه باهاش ازدواج کنی ثروت بابات هم برای جونگکوکه و هم برای تو
گفتم: به جونگکوک هم گفتی؟
گفت: آره
گفتم: چی گفت؟
گفت: حرفای تورو میزد....
#لیسا #بی_تی_اس #جونگکوک #فیک_بی_تی_اس #بلک_پینک
#lisa #bts #jungkook #fake_bts #black_pink
۳.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.