پارت ۴
( پرش زمانی ) ۱سال بعد
ویو جمره:
وقتی از ته جدا شدم اومدم ترکیه زندگی میکنم(جااااااان) طراح لباس یه شرکتم داشتم کار میکردم که منشی صدام کرد( صحبت هاشون ترکیه ایه)
منشی:سلام جمره
جمره: سلام ، چیزی شده؟
منشی: رئیس گفت بری اتاقش
جمره: اوکی
رفتم در زدم اجازه داد برم تو( اون تو نه تو اتاق منحرفا )
جمره: رئیس کاری داشتید
رئیس: بله برای سفر کاری باید بریم کره فردا(یه سلامی یه چیزی چرا میری سر اصل مطلب )
جمره: و ... ولی من نمیتونم ... دوتا بچه دارم(با تته پته)
رئیس: خب اونا هم بیار
جمره: نمیخوام پدرشون اونا رو ببینه(بیچاره پسرم)
رئیس: نگران نباش( خاک بر سر ذهن منحرف من)
ادامه دارد.....( بوس)
ویو جمره:
وقتی از ته جدا شدم اومدم ترکیه زندگی میکنم(جااااااان) طراح لباس یه شرکتم داشتم کار میکردم که منشی صدام کرد( صحبت هاشون ترکیه ایه)
منشی:سلام جمره
جمره: سلام ، چیزی شده؟
منشی: رئیس گفت بری اتاقش
جمره: اوکی
رفتم در زدم اجازه داد برم تو( اون تو نه تو اتاق منحرفا )
جمره: رئیس کاری داشتید
رئیس: بله برای سفر کاری باید بریم کره فردا(یه سلامی یه چیزی چرا میری سر اصل مطلب )
جمره: و ... ولی من نمیتونم ... دوتا بچه دارم(با تته پته)
رئیس: خب اونا هم بیار
جمره: نمیخوام پدرشون اونا رو ببینه(بیچاره پسرم)
رئیس: نگران نباش( خاک بر سر ذهن منحرف من)
ادامه دارد.....( بوس)
۱.۹k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.