روز ضربت خوردن امام علی علیه السلام (۴۰ هجری قمری )
خبر دادن پیامبر از شهادت
امام علی (علیهالسّلام) بارها از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد کیفیت و چگونگی شهادتش روایتها شنیده بود و رسول خدا با سخنان معجزه آسایش خبر از آینده و رویدادهای تلخ و غمبار داده بود.
در روایت آمده است که در جنگ خندق هنگامی که امام علی (علیهالسّلام) مقابل جنگاور کفر و شرک «عمرو» قرار گرفت، با شمشیر «عمرو» که بر فرق سرش اصابت کرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگین ساخت. در حالیکه پیامبر با دستان مبارک خود فرق سر امام را پانسمان میکرد و خون چهره او را پاک میکرد، فرمودند:
[۱]
«این انا یوم یضربک اشقی الاخرین علی راسک ویخضب لحیتک من دم راسک»
«علی جان! آنگاه که شقاوت پیشهترین انسانها با شمشیر ستم و تجاوز فرقت را هدف قرار میدهد و محاسنت را به خون سرت رنگین میسازد من کجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان کنم.»
[۲]
شرح ماجرای شهادت
هنگامی که ماه رمضان فرا رسید. امام علی (علیهالسّلام)، شصت و سه بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بود. در آن سال نیز همچون سالهای پیش در خانه فرزندان افطار مهمان بودند و به هنگام افطار بیشتر از سه لقمه غذا تناول نمیفرمودند.
در یکی از شبها، فرزندان امام از ایشان علت کم خوردن غذا را پرسیدند. آن حضرت فرمودند: «همانا روزهای کوتاهی مانده است که امر خدای – بلند مرتبه بزرگوار فرا برسد و من بیش از هر چیز دوست دارم که در آن حال، شکمم خالی باشد.»
[۳]
میهمان دختر
امام علی (علیهالسّلام) در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش ام کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد.
ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیهالسّلام) چنین میگوید: «وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسهای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آنرا نگریستند، سر خود را با تاسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرع بودند. امام (علیهالسّلام) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت میکردند و در آن شب گاه و بیگاه از اطاق خویش بیرون میرفتند و با نگاه به آسمان میفرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است.
امام علی (علیهالسّلام) بارها از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در مورد کیفیت و چگونگی شهادتش روایتها شنیده بود و رسول خدا با سخنان معجزه آسایش خبر از آینده و رویدادهای تلخ و غمبار داده بود.
در روایت آمده است که در جنگ خندق هنگامی که امام علی (علیهالسّلام) مقابل جنگاور کفر و شرک «عمرو» قرار گرفت، با شمشیر «عمرو» که بر فرق سرش اصابت کرد، خون سر، تمام چهره و محاسن امام را رنگین ساخت. در حالیکه پیامبر با دستان مبارک خود فرق سر امام را پانسمان میکرد و خون چهره او را پاک میکرد، فرمودند:
[۱]
«این انا یوم یضربک اشقی الاخرین علی راسک ویخضب لحیتک من دم راسک»
«علی جان! آنگاه که شقاوت پیشهترین انسانها با شمشیر ستم و تجاوز فرقت را هدف قرار میدهد و محاسنت را به خون سرت رنگین میسازد من کجا هستم تا زخم سرت را چون امروز پانسمان کنم.»
[۲]
شرح ماجرای شهادت
هنگامی که ماه رمضان فرا رسید. امام علی (علیهالسّلام)، شصت و سه بهار از عمر خویش را پشت سر نهاده بود. در آن سال نیز همچون سالهای پیش در خانه فرزندان افطار مهمان بودند و به هنگام افطار بیشتر از سه لقمه غذا تناول نمیفرمودند.
در یکی از شبها، فرزندان امام از ایشان علت کم خوردن غذا را پرسیدند. آن حضرت فرمودند: «همانا روزهای کوتاهی مانده است که امر خدای – بلند مرتبه بزرگوار فرا برسد و من بیش از هر چیز دوست دارم که در آن حال، شکمم خالی باشد.»
[۳]
میهمان دختر
امام علی (علیهالسّلام) در شب نوزدهم ماه رمضان در خانه دخترش ام کلثوم میهمان بود. در آن شب نیز امام هنگام افطار بیش از سه لقمه غذا نخورد.
ام کلثوم دختر امیرالمومنین (علیهالسّلام) چنین میگوید: «وقتی افطار در شب نوزدهم ماه رمضان پدرم میهمان ما بود. برای آن حضرت طبقی که در آن دو قرص نان جو و کاسهای از شیر و نمک ساییده شده بود، گذاشتم. پس از آن که امام از نماز مغرب فارغ شدند، سر سفره حاضر شدند، هنگامی که چشم ایشان به غذا افتاد و خوب آنرا نگریستند، سر خود را با تاسف تکان داده و فرمودند که کاسه شیر را بردار و با اندکی قرص نان و نمک افطار کردند. پس از سپاس به بارگاه خداوند برای نماز و نیایش برخاست. حضرت پیوسته مشغول رکوع، سجود، دعا و تضرع بودند. امام (علیهالسّلام) تمام شب را بیدار بودند و خداوند متعال را پیوسته عبادت میکردند و در آن شب گاه و بیگاه از اطاق خویش بیرون میرفتند و با نگاه به آسمان میفرمود: «به خدا سوگند این همان شبی است که محبوبم و آموزگارم به من وعده داده است.
۱.۴k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.