فیک یونگی پارت۱۵
پارت ۱۵
فروشنده:۶
ارایشگاه:۸
دوست ا/ت:+
بیو ا/ت:اون روز گذشت دیگه تعطیل این ۱روز هنوز اون حرف یونگی ک بهم گفت خوشگلی تو دلم موند:))ک یهو دیدم..
گوشی:بی بی بی بی
ا/ت:الو
+:سلام ا/تتت خوبی
ا/ت:اوهوم
+:ا/ت امشب ی جشن میخوام بگیرم کل همکلاسی ها میان تو هم میایی؟
ا/ت:باشه :)))
بیو ا/ت:وقتی فهمیدم کل همکلاسی ها فهمیدم ک یونگی هم میاد و بیشتر ذوق کردم رفتم بیرون ک لباس بخرم آماده شدم رفتم ..
ا/ت:سلام این لباس سایز(..)ندارین؟:))
۶:بله بفرمایید
بیو ا/ت:رفتم لباس رو پوشیدم خیلی ناز بود و بخودم گفتم همینم بکیرم چون. زیاد وقت ندارم
ا/ت:ببخشید خانوم همین لباس رو میبرم
۶:باشه
بیو ا/ت:برام گذاشت توی پاکت و بردم و رفتم بدلیجات و خوراکی خریدم
ا/ت:وایی ساعت۴۴۴۴رهههه
بیو ا/ت:رفتم خونه آماده شدم و رفتم ارایشگاه ک آرایشم کنه موهامو یکم نوک گیری کنه و تموم شد
۸:وایی خانم خیلی زیبا شدین میتونم ی عکس ازتون بگیرم
ا/ت:وایی منون البته
چیک.چیک.چیک.چیک(عکس)
ساعت:۷
بیو ا/ت:عکسارو گرفت و من خودم یکی از عکسارو گرفتم رفتم خونه تا زنگ بزنم ببینم ساعت چند باید بریم دیدم
+:کجایی همه اومدنننن
ا/ت:واقعااا الان میاممممم
بیو ا/ت:حرکت کردم و رفتم سمت جایی ک جشن بود وقتی وارد جشن شدم همه بطور خاصی منو نگاه میکردن
غریبه:وایی این دختررو نگاه کن چقد نازههههه این همون ا/ت نیسسس؟
بیو ا/ت:رفتم کنار ی میز وایستادم و با چشام دونبال یونگی بودم ولی نبود دیگه نا امید شدم و سرمو آوردم پایین دیدم ی دست دور کمرم ..
یونگی:این خوشگله کیه:))
ا/ت:ترسیدم فک کردم نیومدیییی
یونگی:مگه میشه ترو تنها بزارم
یونگی :خیلی خوشگل شدی نمیتونم ازت چشم بر دارم
ا/ت:توهم خیلی جذاب شدی این مدل مو بت خیلی میاد:))
یونگی:ممنونم عشقم
بیو یونگی:
ممنونم ک فیک هامو نگاه میکنین
امید وارم خوشتون اومده باشه:))
فروشنده:۶
ارایشگاه:۸
دوست ا/ت:+
بیو ا/ت:اون روز گذشت دیگه تعطیل این ۱روز هنوز اون حرف یونگی ک بهم گفت خوشگلی تو دلم موند:))ک یهو دیدم..
گوشی:بی بی بی بی
ا/ت:الو
+:سلام ا/تتت خوبی
ا/ت:اوهوم
+:ا/ت امشب ی جشن میخوام بگیرم کل همکلاسی ها میان تو هم میایی؟
ا/ت:باشه :)))
بیو ا/ت:وقتی فهمیدم کل همکلاسی ها فهمیدم ک یونگی هم میاد و بیشتر ذوق کردم رفتم بیرون ک لباس بخرم آماده شدم رفتم ..
ا/ت:سلام این لباس سایز(..)ندارین؟:))
۶:بله بفرمایید
بیو ا/ت:رفتم لباس رو پوشیدم خیلی ناز بود و بخودم گفتم همینم بکیرم چون. زیاد وقت ندارم
ا/ت:ببخشید خانوم همین لباس رو میبرم
۶:باشه
بیو ا/ت:برام گذاشت توی پاکت و بردم و رفتم بدلیجات و خوراکی خریدم
ا/ت:وایی ساعت۴۴۴۴رهههه
بیو ا/ت:رفتم خونه آماده شدم و رفتم ارایشگاه ک آرایشم کنه موهامو یکم نوک گیری کنه و تموم شد
۸:وایی خانم خیلی زیبا شدین میتونم ی عکس ازتون بگیرم
ا/ت:وایی منون البته
چیک.چیک.چیک.چیک(عکس)
ساعت:۷
بیو ا/ت:عکسارو گرفت و من خودم یکی از عکسارو گرفتم رفتم خونه تا زنگ بزنم ببینم ساعت چند باید بریم دیدم
+:کجایی همه اومدنننن
ا/ت:واقعااا الان میاممممم
بیو ا/ت:حرکت کردم و رفتم سمت جایی ک جشن بود وقتی وارد جشن شدم همه بطور خاصی منو نگاه میکردن
غریبه:وایی این دختررو نگاه کن چقد نازههههه این همون ا/ت نیسسس؟
بیو ا/ت:رفتم کنار ی میز وایستادم و با چشام دونبال یونگی بودم ولی نبود دیگه نا امید شدم و سرمو آوردم پایین دیدم ی دست دور کمرم ..
یونگی:این خوشگله کیه:))
ا/ت:ترسیدم فک کردم نیومدیییی
یونگی:مگه میشه ترو تنها بزارم
یونگی :خیلی خوشگل شدی نمیتونم ازت چشم بر دارم
ا/ت:توهم خیلی جذاب شدی این مدل مو بت خیلی میاد:))
یونگی:ممنونم عشقم
بیو یونگی:
ممنونم ک فیک هامو نگاه میکنین
امید وارم خوشتون اومده باشه:))
۱۱.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.