𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟷
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟷
از زبان یونا:
صبح بیدار شدم و دیدم ساعت 1مثل جت پریدم تو دستشویی و بعد از انجام کارای مربوطه رفتم حموم خدایا یعنی من انقدر خوابیدم ولی عجیبه که مامانم بیدارم نکرده یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون لباسمو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم پایین دیدم کسی نیست یهو گوشیم زنگ خورد مامانم بود
م. ی:دخترم ما امشب خونه مامانبزرگم اینا دعوت بودیم چون گفتن قراره یچیز مهمو بگن من و بابات و زن عموت و بابات تصمیم گرفتیم از صبح بریم بخاطر همین بیدارت نکردم
+باشه مامان منم با جونگ کوک میام (بچه ها یونا و کوک باهم خوبن و خیلی صمیمین)
می:باشه اتفاقا اونم صبح گفت میاد دنبالت
+اوکی مامان من با خودش هماهنگ میکنم بای بای مامان
م. ی: باشه خداحافظ
که یهو زنگ خونه خورد رفتم درو باز کردم دیدم جونگ کوکه پریدم بغلش
_سلام خانم کوچولو
+یا من کوچولو نیستم
_چرا هستی
+یا جونگ کوک میزنمتا
_باشه باشه ولی نمیخای بزاری بیام تو
+ببخشید یادم رفت خوش اومدی بیا تو صبحانه خوردی
_نه وقت نکردم تو الان میخوای صبحانه بخوری؟! ساعت دو بچه
+خب چیکار کنن یکم پیش بیدار شدم الانم گشنمه
_خب بیا باهم ناهار درست کنیم بعدشم بخوریم
+باشه ولی با این همه خدمتکار ما غذا درست کنیم؟
_خب چیه میگه بعدشم تو خودت میدونی که من فقط با تو غذا درست میکنم
+خیلی خوب باشه
رفتیم تو اشپزخونه وتصمیم گرفتیم دامپلینگ درست کنیم و شروع کردیم به درست کردن غذا که یهو
از زبان یونا:
صبح بیدار شدم و دیدم ساعت 1مثل جت پریدم تو دستشویی و بعد از انجام کارای مربوطه رفتم حموم خدایا یعنی من انقدر خوابیدم ولی عجیبه که مامانم بیدارم نکرده یه دوش 10 مینی گرفتم اومدم بیرون لباسمو پوشیدم موهامو خشک کردم و رفتم پایین دیدم کسی نیست یهو گوشیم زنگ خورد مامانم بود
م. ی:دخترم ما امشب خونه مامانبزرگم اینا دعوت بودیم چون گفتن قراره یچیز مهمو بگن من و بابات و زن عموت و بابات تصمیم گرفتیم از صبح بریم بخاطر همین بیدارت نکردم
+باشه مامان منم با جونگ کوک میام (بچه ها یونا و کوک باهم خوبن و خیلی صمیمین)
می:باشه اتفاقا اونم صبح گفت میاد دنبالت
+اوکی مامان من با خودش هماهنگ میکنم بای بای مامان
م. ی: باشه خداحافظ
که یهو زنگ خونه خورد رفتم درو باز کردم دیدم جونگ کوکه پریدم بغلش
_سلام خانم کوچولو
+یا من کوچولو نیستم
_چرا هستی
+یا جونگ کوک میزنمتا
_باشه باشه ولی نمیخای بزاری بیام تو
+ببخشید یادم رفت خوش اومدی بیا تو صبحانه خوردی
_نه وقت نکردم تو الان میخوای صبحانه بخوری؟! ساعت دو بچه
+خب چیکار کنن یکم پیش بیدار شدم الانم گشنمه
_خب بیا باهم ناهار درست کنیم بعدشم بخوریم
+باشه ولی با این همه خدمتکار ما غذا درست کنیم؟
_خب چیه میگه بعدشم تو خودت میدونی که من فقط با تو غذا درست میکنم
+خیلی خوب باشه
رفتیم تو اشپزخونه وتصمیم گرفتیم دامپلینگ درست کنیم و شروع کردیم به درست کردن غذا که یهو
۳.۳k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.