پارت۶۹۳
پارت۶۹۳
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_صبر کن...چیکار میکردی اونجا؟!
_/شیدا تو نمیخوای بری؟!
_نه جوابمو بده ...
دست به سینه وایستادم عجبا مگه میزاره ببینم چه غلطی میکنم ...الان باز سرو کله شاهین پیدا میشه...
_/چیکار میکردم خدمتکارشم دیگه کاراشو انجام میدادم...
_از ارباب دور باش فهمیدی ؟! ارباب فقط برا منه!نمیزارم ازم بگیریش...
یه فکری به ذهنم رسید شاید این دختره بتونه منو از عمارت خارج کنه!بهتره بهش نزدیک شم...
_ببین شیدا ...من اصلا علاقه ای به ارباب ندارم عزیزم...به هیچ وجه دلم نمیخواست خدمتکارش بشم...اما بخاطر یه دلیل مسخره... چه بدونم شبیه معشوقه ش بودم منو انتخاب کرد...هرکاریم کردم که تو برگردی به جایگاهت اما قبول نکرد حتی خودتم دیدی استعفا دادم قبول نکرد...
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_صبر کن...چیکار میکردی اونجا؟!
_/شیدا تو نمیخوای بری؟!
_نه جوابمو بده ...
دست به سینه وایستادم عجبا مگه میزاره ببینم چه غلطی میکنم ...الان باز سرو کله شاهین پیدا میشه...
_/چیکار میکردم خدمتکارشم دیگه کاراشو انجام میدادم...
_از ارباب دور باش فهمیدی ؟! ارباب فقط برا منه!نمیزارم ازم بگیریش...
یه فکری به ذهنم رسید شاید این دختره بتونه منو از عمارت خارج کنه!بهتره بهش نزدیک شم...
_ببین شیدا ...من اصلا علاقه ای به ارباب ندارم عزیزم...به هیچ وجه دلم نمیخواست خدمتکارش بشم...اما بخاطر یه دلیل مسخره... چه بدونم شبیه معشوقه ش بودم منو انتخاب کرد...هرکاریم کردم که تو برگردی به جایگاهت اما قبول نکرد حتی خودتم دیدی استعفا دادم قبول نکرد...
۲.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.