"انکار نمیکرد؛ بند بند وجودش برای لمس دوباره ی جثه ی او ب
"انکار نمیکرد؛ بند بند وجودش برای لمس دوبارهی جثهی او به نبض افتاده بود."
-دلم برای لمست تنگ شده بود!
-چیه مرد شیفته... بیطاقتت کردم؟ داری نفسهات رو از دست میدی!
-رئیس... سرکشی کافیه!
نفسش کشدار رها شد و با یک حرکت، جایشان را عوض کرد، چنان که جثهی پسر کوچکتر سنجاق دیوار پشت سرش شود و بین سرمای یخزدهی دیوار و حرارت جنونوار سینهی مرد مقابلش اسیر شود!
-وقت رسیدگی به حساب پسر منه!
-پسرت؟! پسرت... کیم؟!
-پس قراره پدر صدا...
-لعنت رئیس... چطور میتونی انقدر قشنگ باشی؟!
-دلم برای لمست تنگ شده بود!
-چیه مرد شیفته... بیطاقتت کردم؟ داری نفسهات رو از دست میدی!
-رئیس... سرکشی کافیه!
نفسش کشدار رها شد و با یک حرکت، جایشان را عوض کرد، چنان که جثهی پسر کوچکتر سنجاق دیوار پشت سرش شود و بین سرمای یخزدهی دیوار و حرارت جنونوار سینهی مرد مقابلش اسیر شود!
-وقت رسیدگی به حساب پسر منه!
-پسرت؟! پسرت... کیم؟!
-پس قراره پدر صدا...
-لعنت رئیس... چطور میتونی انقدر قشنگ باشی؟!
۲.۴k
۱۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.