روباه و شکارچی
#روباه_و_شکارچی
#پارت_پنجم
ولی فایده نداشت که یهو پارک جونگ ایل اومد
پارک جونگ ایل : ارباب ارباب
جونگکوک : برو بیرون
پارک جونگ ایل : اما
جونگکوک : برو بیرون (با خشم)
پارک جونگ ایل : ب...باشه ( رفت بیرون )
ات : قربان خواهش میکنم ولم کنید
جونگکوک : ........
ویو ات
داشت همین جوری خون بدنمو میمکید و چشماش قرمز تر میشد که چشمم به دستم خورد که دیدم یه تار مو رنگ قرمز روی دستمه و خوشحال شدم و جونگ کوک رو یکم هولش دادم که یهو به خودش اومد و ولم کرد
ات : جونگکوک میتونم برم ؟
کوک : نه اول باید بگی تو استخر بهم چی گفتی
ات : من چیزی یادم نمیاد
کوک : اهان شاید الان یادت بیاد
نزدیک گردنش شدم و خواستم دوباره دندونامو داخل گردنش فرو کنم که گفت
ات : باشه باشه گفتم من بالاخره یه روز اون روباه بدجنس رو میکشم
کوک : افرین حالا برو
ویو ات رفتم بیرون تا تار مو رو به جونگ ایل بدم
ات : کیم جونگ ایل کیم جونگ ایل
جونگ ایل : بله ات؟
ات : بیا اینم تار مو
جونگ ایل : آفرین ات خودشه فردا شب روباه میمیره ( به همین خیال باش ادمین هنوز نمرده 🙄🤣 )
شرط ها
لایک ۲۸
کامنت ۲۸
#پارت_پنجم
ولی فایده نداشت که یهو پارک جونگ ایل اومد
پارک جونگ ایل : ارباب ارباب
جونگکوک : برو بیرون
پارک جونگ ایل : اما
جونگکوک : برو بیرون (با خشم)
پارک جونگ ایل : ب...باشه ( رفت بیرون )
ات : قربان خواهش میکنم ولم کنید
جونگکوک : ........
ویو ات
داشت همین جوری خون بدنمو میمکید و چشماش قرمز تر میشد که چشمم به دستم خورد که دیدم یه تار مو رنگ قرمز روی دستمه و خوشحال شدم و جونگ کوک رو یکم هولش دادم که یهو به خودش اومد و ولم کرد
ات : جونگکوک میتونم برم ؟
کوک : نه اول باید بگی تو استخر بهم چی گفتی
ات : من چیزی یادم نمیاد
کوک : اهان شاید الان یادت بیاد
نزدیک گردنش شدم و خواستم دوباره دندونامو داخل گردنش فرو کنم که گفت
ات : باشه باشه گفتم من بالاخره یه روز اون روباه بدجنس رو میکشم
کوک : افرین حالا برو
ویو ات رفتم بیرون تا تار مو رو به جونگ ایل بدم
ات : کیم جونگ ایل کیم جونگ ایل
جونگ ایل : بله ات؟
ات : بیا اینم تار مو
جونگ ایل : آفرین ات خودشه فردا شب روباه میمیره ( به همین خیال باش ادمین هنوز نمرده 🙄🤣 )
شرط ها
لایک ۲۸
کامنت ۲۸
۱۱.۵k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.