فیکشن کلثوم اکبری ساکن سئول
#پارت ۱
از زبون نویسنده مشتی
(شرحال اورینا)
زمانی که ۹ ساله بود شرکت بزرگ پدرش ور شکست شد
پدرش بد از اون اتفاق این همه حجم از فشارو رو خودش تحمل نکرد و سکته زد
سکته زدو مادر اورینا رو با دختر ۹ سالش تنها گذاش
مادرش با وجود اون همه فشارو بی پولیو طلبکار تونست فقط به فرار فک کنه
فرار به جایی که بتونن زندگی راحتری داشته باشه
پس مادرش دوتا بلیط به کره_سئول گرفته بود
کره، جایی که بیشترین سپرده هاشون بود
تنها جایی که میتونستن به زندگی ادامه بدن
کره_سئول
ساعت ۳ شب بود که به کره رسیدن
برنامه این بود که سپرده هاشونو بر دارن خونه ای بیگیرن
اما اون ساعت همچین چیزی ممکن نبود
پدرو مادر اورینا سعی داشتند شعبه دیگه ای از شرکت خودشون رو تو کره تاسیس کنن که خوب...
از زبون نویسنده مشتی
(شرحال اورینا)
زمانی که ۹ ساله بود شرکت بزرگ پدرش ور شکست شد
پدرش بد از اون اتفاق این همه حجم از فشارو رو خودش تحمل نکرد و سکته زد
سکته زدو مادر اورینا رو با دختر ۹ سالش تنها گذاش
مادرش با وجود اون همه فشارو بی پولیو طلبکار تونست فقط به فرار فک کنه
فرار به جایی که بتونن زندگی راحتری داشته باشه
پس مادرش دوتا بلیط به کره_سئول گرفته بود
کره، جایی که بیشترین سپرده هاشون بود
تنها جایی که میتونستن به زندگی ادامه بدن
کره_سئول
ساعت ۳ شب بود که به کره رسیدن
برنامه این بود که سپرده هاشونو بر دارن خونه ای بیگیرن
اما اون ساعت همچین چیزی ممکن نبود
پدرو مادر اورینا سعی داشتند شعبه دیگه ای از شرکت خودشون رو تو کره تاسیس کنن که خوب...
۱.۲k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.