My mafia
۱ماه بعد:
-جیمین....جیمین کجایییییییی؟
هویییییی جوجه خوابالو اینجایی؟؟
ذهن یونگی:امروز میخوام به جیمین همه چیو بگم و همین دیشب فهمیدم همچی یه سو تفاهم هست.
-هان یه یونگی بیکاری منو از خواب نازنیم بیدار کردی؟؟؟
-درد تو دست منم از پشت بستی
حالا بیا صبحونه بخوریم
-باشهههههههههههههه
-خب جیمین باید یه چیزی بهت بگم ولی شوکه نشو باشه؟؟
-بگوووو
-خب ببین منو تو دوستان صمیمی بودیم و تو میری اردو و ........
*بعد از حرف های یونگی پجیمین تو شوک بزرگی رفته و یهو همه چی یادمش میاد اما سردرد بدی که گرفت اونو راهی بیمارستان کرد...
.
.
.
-هی جیمین جیمین جیمیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
-هان چیه من کیم تو کی هستی یا جد جوجه زاده ها یونگی؟؟
*اشک تو چشماش جمع میشه گریه میکنه یونگیم همینطور
یهو می بینن هانول با دسته گل کگنده داره میاد تو
-اوپاااااااااااااااااااااا بیا کمک من هیجا رو نمی بینم
-خب یونگی برادر بزرگوار اگه بگم از خواهرت خوشم اومده چی میگی؟؟؟
-چیییییییییییییییییییییییی؟؟؟من سر در نمیارم حقیقتا میخوام بکشمت ولی خب دوست و رفیقم پس در نتیجه.......مبارکهههههههههههههههههههههههههه
--داداشی...........آخ .....مخم رو هس نمی کنم
*هر دو زدن زیر خنده
-بیا بدش به من ....
-عهههه جیمین بیدار شدی .... خب داداش گلم قرار بود بگی چی شده و اینکه مبارکه یعنی چی؟؟؟
-تعریف کردن کل ماجراااااا
-خب جیمین من تو رو با هانول تنها میزارم
-خب هانول تو هم این حسو داری؟؟
-باید بگم که آرهههههههه
*واین شروع بوسه ای بین جیمین و هانول بود.........
خب سلامممممممم
اینم پارت جدید
پارت بعد ی پارت آخره
-امیدوارم خوشتون اومده باشه
لطفا حداقل نظرتون رو تو کامنتا بگین چون خوشحالم میکنه:)
لایک یادتون نره
دوستون دارمممممممم خیلی زیاد
-جیمین....جیمین کجایییییییی؟
هویییییی جوجه خوابالو اینجایی؟؟
ذهن یونگی:امروز میخوام به جیمین همه چیو بگم و همین دیشب فهمیدم همچی یه سو تفاهم هست.
-هان یه یونگی بیکاری منو از خواب نازنیم بیدار کردی؟؟؟
-درد تو دست منم از پشت بستی
حالا بیا صبحونه بخوریم
-باشهههههههههههههه
-خب جیمین باید یه چیزی بهت بگم ولی شوکه نشو باشه؟؟
-بگوووو
-خب ببین منو تو دوستان صمیمی بودیم و تو میری اردو و ........
*بعد از حرف های یونگی پجیمین تو شوک بزرگی رفته و یهو همه چی یادمش میاد اما سردرد بدی که گرفت اونو راهی بیمارستان کرد...
.
.
.
-هی جیمین جیمین جیمیننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
-هان چیه من کیم تو کی هستی یا جد جوجه زاده ها یونگی؟؟
*اشک تو چشماش جمع میشه گریه میکنه یونگیم همینطور
یهو می بینن هانول با دسته گل کگنده داره میاد تو
-اوپاااااااااااااااااااااا بیا کمک من هیجا رو نمی بینم
-خب یونگی برادر بزرگوار اگه بگم از خواهرت خوشم اومده چی میگی؟؟؟
-چیییییییییییییییییییییییی؟؟؟من سر در نمیارم حقیقتا میخوام بکشمت ولی خب دوست و رفیقم پس در نتیجه.......مبارکهههههههههههههههههههههههههه
--داداشی...........آخ .....مخم رو هس نمی کنم
*هر دو زدن زیر خنده
-بیا بدش به من ....
-عهههه جیمین بیدار شدی .... خب داداش گلم قرار بود بگی چی شده و اینکه مبارکه یعنی چی؟؟؟
-تعریف کردن کل ماجراااااا
-خب جیمین من تو رو با هانول تنها میزارم
-خب هانول تو هم این حسو داری؟؟
-باید بگم که آرهههههههه
*واین شروع بوسه ای بین جیمین و هانول بود.........
خب سلامممممممم
اینم پارت جدید
پارت بعد ی پارت آخره
-امیدوارم خوشتون اومده باشه
لطفا حداقل نظرتون رو تو کامنتا بگین چون خوشحالم میکنه:)
لایک یادتون نره
دوستون دارمممممممم خیلی زیاد
۳.۰k
۱۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.