p¹¹
p¹¹
مدرسه ی عشق
(علامت جیمین: +
علامت ات: _
علامت تهیونگ: ×)
+چون ات تورو دوست نداره
ویو جیمین
اینو گفتم و رفتم پیش ات .میخاستم بهش بگم دوسش ندارم.
ویو ات
نشسته بودم و با لونا حرف میزدم.
که جیمین اومد
+ات میخام باهات حرف بزنم
_باشه
جیمین دستمو گرفت و باهم رفتیم ورزشگاه مدرسمون
+ات ببین..میخام یه چیزی بهت بگم..
_بگو خب
+راستش من..
_تو چی؟
+من دوست ندارم
_چیی؟چی ..میگی تو؟
+من دوست ندارم. بیا بهم بزنیم.
_باشه
ویو ات
بغض ام گرفته بود سریع از سالن ورزشگاه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم چشمام تار میدید ماشین و نگه داشتم و گذاشتم که اشک هام گونه هام رو خیس کنه.
چند دقیقه بود که گریه میکردم. تصمیم گرفتم برم بار پس رفتم یکی از خونه هام * نکته : ات چند تا خونه داره ولی پیش مامان و باباش زندگی میکنه*
لباس هام رو عوض کردم و داشتم میرفتم که یه کامیون زد بهم و سیاهی...
ویو تهیونگ
نشسته بودم خونه و داشتم آهنگ جدیدم رو تمرین میکردم که گوشیم زنگ خورد از بیمارستان زنگ زده بودن
؟؟؟؟؟ :شما آقای کیم تهیونگ هستین؟
×بله خودمم
؟؟؟؟؟ :خانم ات موقع رانندگی تصادف کردن و الان تو بیمارستان هستن.
× چییی؟ا..الان میام.
سریع لباسام و پوشیدم و رفتم بیمارستان و از یکی از پرستار ها پرسیدم که کجاست
پرستار: طبقه ۷ آخر راهرو سمت چپ.
رفتم جایی که گفته بود. ات تو اتاق عمل بود پس منتظر موندم.
بعد از چند ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون سریع دویدم سمتش
×آقای دکتر..چیشد؟ حالش خوبه؟
دکتر:چیزی نیست فقط
× فقط چی؟
دکتر: فقط شاید بعضی چیز هارو یادش نیاد چون سرش آسیب بدی دیده ولی به مرور زمان یادش میاد
دکتر رفت و پرستار ها ات رو بردن یکی اتاق های شخصی چون من به پرستار ها گفته بودم که براش اتاق شخصی آماده کنن.
ویو ات
چشمامو باز کردم و احساس کردم یکی دستم رو گرفته نگاه کردم دیدم تهیونگ دستام رو گرفته و به صورتم خیره شده. خواستم سر به سرشبزارم.
_شما..شما کی هستین؟
×منو نمیشناسی؟
_نه..کی هستین.؟
ویو تهیونگ
می خواستم حرص جیمین رو در بیارم پس گفتم
× من دوست پسرتم.
_من دوست پسر دارم
×آره.
_تهیونگ..تو دوست پسرمی ؟😂😂😂
×تو..تو منو یادت میاد؟
_آره چرا یادم نیاد؟
×دکتر گفت که شاید بعضی چیزا رو یادت
شرط پارت بعد
لایک : ۱۵
فالو : ۳۶۵ تایی شیم
کامنت: ۱۰
مدرسه ی عشق
(علامت جیمین: +
علامت ات: _
علامت تهیونگ: ×)
+چون ات تورو دوست نداره
ویو جیمین
اینو گفتم و رفتم پیش ات .میخاستم بهش بگم دوسش ندارم.
ویو ات
نشسته بودم و با لونا حرف میزدم.
که جیمین اومد
+ات میخام باهات حرف بزنم
_باشه
جیمین دستمو گرفت و باهم رفتیم ورزشگاه مدرسمون
+ات ببین..میخام یه چیزی بهت بگم..
_بگو خب
+راستش من..
_تو چی؟
+من دوست ندارم
_چیی؟چی ..میگی تو؟
+من دوست ندارم. بیا بهم بزنیم.
_باشه
ویو ات
بغض ام گرفته بود سریع از سالن ورزشگاه رفتم بیرون و سوار ماشینم شدم چشمام تار میدید ماشین و نگه داشتم و گذاشتم که اشک هام گونه هام رو خیس کنه.
چند دقیقه بود که گریه میکردم. تصمیم گرفتم برم بار پس رفتم یکی از خونه هام * نکته : ات چند تا خونه داره ولی پیش مامان و باباش زندگی میکنه*
لباس هام رو عوض کردم و داشتم میرفتم که یه کامیون زد بهم و سیاهی...
ویو تهیونگ
نشسته بودم خونه و داشتم آهنگ جدیدم رو تمرین میکردم که گوشیم زنگ خورد از بیمارستان زنگ زده بودن
؟؟؟؟؟ :شما آقای کیم تهیونگ هستین؟
×بله خودمم
؟؟؟؟؟ :خانم ات موقع رانندگی تصادف کردن و الان تو بیمارستان هستن.
× چییی؟ا..الان میام.
سریع لباسام و پوشیدم و رفتم بیمارستان و از یکی از پرستار ها پرسیدم که کجاست
پرستار: طبقه ۷ آخر راهرو سمت چپ.
رفتم جایی که گفته بود. ات تو اتاق عمل بود پس منتظر موندم.
بعد از چند ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون سریع دویدم سمتش
×آقای دکتر..چیشد؟ حالش خوبه؟
دکتر:چیزی نیست فقط
× فقط چی؟
دکتر: فقط شاید بعضی چیز هارو یادش نیاد چون سرش آسیب بدی دیده ولی به مرور زمان یادش میاد
دکتر رفت و پرستار ها ات رو بردن یکی اتاق های شخصی چون من به پرستار ها گفته بودم که براش اتاق شخصی آماده کنن.
ویو ات
چشمامو باز کردم و احساس کردم یکی دستم رو گرفته نگاه کردم دیدم تهیونگ دستام رو گرفته و به صورتم خیره شده. خواستم سر به سرشبزارم.
_شما..شما کی هستین؟
×منو نمیشناسی؟
_نه..کی هستین.؟
ویو تهیونگ
می خواستم حرص جیمین رو در بیارم پس گفتم
× من دوست پسرتم.
_من دوست پسر دارم
×آره.
_تهیونگ..تو دوست پسرمی ؟😂😂😂
×تو..تو منو یادت میاد؟
_آره چرا یادم نیاد؟
×دکتر گفت که شاید بعضی چیزا رو یادت
شرط پارت بعد
لایک : ۱۵
فالو : ۳۶۵ تایی شیم
کامنت: ۱۰
۵.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.