فیک عشق جادو تصادف قسمت ۵۸
جون کوک رو بردن بیمارستان
جون کوک نشونه ای روی بازو اش داشت قدرت اشو از دست میداد
ات ا هم توی خونه افتاده بود زمین
کسی نبود بهش رسیدگی کنه
ات ا و جون کوک از دوری هم دیگه داشتن جونش رو ازدست میدادن
تا اینکه جون کوک حالش خوب شد
ات ا هم خوب شد
تهیونگ اومد داخل اتاق جون کوک: حالت خوبه رفیق چرا یهو اینجوری شدی
جون کوک: با جدیت مگه تو نمیدونی؟
من و ات ا یه جادوی خاصی تو ما نهفته است
ازهم دیگه نمیتونیم دور بمونیم
تهیونگ: خول شدی خندید
جون کوک : زهرمار مسخره کن
جون کوک نشونه ای روی بازو اش داشت قدرت اشو از دست میداد
ات ا هم توی خونه افتاده بود زمین
کسی نبود بهش رسیدگی کنه
ات ا و جون کوک از دوری هم دیگه داشتن جونش رو ازدست میدادن
تا اینکه جون کوک حالش خوب شد
ات ا هم خوب شد
تهیونگ اومد داخل اتاق جون کوک: حالت خوبه رفیق چرا یهو اینجوری شدی
جون کوک: با جدیت مگه تو نمیدونی؟
من و ات ا یه جادوی خاصی تو ما نهفته است
ازهم دیگه نمیتونیم دور بمونیم
تهیونگ: خول شدی خندید
جون کوک : زهرمار مسخره کن
۵.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.