♡
♡
دختر بدون اینکه نگاهی به نوشته بندازه اون رو به گل ها آویزون کرد..
دیگه وقت رفتن بود.. رفتن موقعتی؟ یعنی باز هم همدیگه رو ملاقات میکنن؟ بوی هم رو حس میکنن؟ تو چشای هم نگاه میکنن؟
یا نه!
_ خیلی ممنونم..لطف کردید..
دختر واقعا ناراحت بود
نمیخواست چشماشو از روی پسر برداره.. رفتنشو حس کنه..
اگه دیگه بر نگرده چی!؟
+ خ..خواهش میکنم! قابلی نداشت..
پسر تعظیم عمیقی کرد
نفس عمیقی کشید.. داشت مقصد رو ترک میکرد.. البته شاید!
کی خبر داشت از دل خونه تکونی شدش؟ بعد از سالها..
جهت کفش هاشو از میز دختر به در چرخوند.. سخت بود براش..
آروم آروم قدم برداشت.. داشت گل های خنک رو تنفس میکرد.. هم توی بینیش هم توی قلبش..
رسما قلبش حکم فرمای ذهنش شده بود..
در رو باز کرد و خارج شد..
نگاهی به گل کرد..
سفید..صورتی..روبان آبی..متن عاشقانه..اوه!
(9:15)
تایم کاری دختر تموم شده بود.. اما تایم دوست داشتن پسر هیچ وقت تموم نمیشد..هرگز!
نگاهی به تیک تیک ساعت مغازه کرد.. وقتش شده بود بره خونه و آروم برای خودش استراحت کنه!
نفس عمیقی همراه با هوف آخرش تقدیم گل خونه کرد..
دختر بدون اینکه نگاهی به نوشته بندازه اون رو به گل ها آویزون کرد..
دیگه وقت رفتن بود.. رفتن موقعتی؟ یعنی باز هم همدیگه رو ملاقات میکنن؟ بوی هم رو حس میکنن؟ تو چشای هم نگاه میکنن؟
یا نه!
_ خیلی ممنونم..لطف کردید..
دختر واقعا ناراحت بود
نمیخواست چشماشو از روی پسر برداره.. رفتنشو حس کنه..
اگه دیگه بر نگرده چی!؟
+ خ..خواهش میکنم! قابلی نداشت..
پسر تعظیم عمیقی کرد
نفس عمیقی کشید.. داشت مقصد رو ترک میکرد.. البته شاید!
کی خبر داشت از دل خونه تکونی شدش؟ بعد از سالها..
جهت کفش هاشو از میز دختر به در چرخوند.. سخت بود براش..
آروم آروم قدم برداشت.. داشت گل های خنک رو تنفس میکرد.. هم توی بینیش هم توی قلبش..
رسما قلبش حکم فرمای ذهنش شده بود..
در رو باز کرد و خارج شد..
نگاهی به گل کرد..
سفید..صورتی..روبان آبی..متن عاشقانه..اوه!
(9:15)
تایم کاری دختر تموم شده بود.. اما تایم دوست داشتن پسر هیچ وقت تموم نمیشد..هرگز!
نگاهی به تیک تیک ساعت مغازه کرد.. وقتش شده بود بره خونه و آروم برای خودش استراحت کنه!
نفس عمیقی همراه با هوف آخرش تقدیم گل خونه کرد..
۲.۳k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.