Maybe the past p44
. . . . . . .
جئون توی بالکن وایساده بود
برای خودشم سوال بود چرا نمیزاره نزدیکش بشه ؟ هر دختری جذب اون میشد به جز دختری که خودش میخواد
سیگاری آتیش زد و گوشه لبش گذاشت
" اعصابت خورده؟"namjoon
با شنیدن صدای مردونه ای برگشت ، با دیدنش لبخندی گوشه ی لبش نشست و پک عمیقی به سیگارش زد
" فکر کنم واقعا واسش کشته شدم مرد!"jk
دستش رو به میله های بالکن تکیه داد
" قلبی که بشکنه ترمیمش راحت نیست این شمعی که شعله اش توی جوانی جون گرفت ۵ ساله از بین رفته ، این شمع دیگه آب شدس!"namjoon
دستی بین موهای مشکی رنگش کشید
" من واقعا نمیفهمم چیشد این خراب کاری به بار اومد ، زندگی مون مثل بهشت بود زیر پای اون !"jk
نامجون دستی به کمرش کشید
" درست میشه رفیق ." Namjoon
سری تکون داد و پک اخر رو به سیگارش زد و زیرپاش له کرد
" ممنون رفیق ، تو نباشی منم نیستم "jk
لبخندی زد
" حالا برو پایین زنت تنهاس ، گرگه بدجور بهش نگاه میکنه "namjoon
تشکر زیر زبونی کرد و سمت سالن اصلی راه افتاد ، با دیدن سالنی که اثری از ات توش نبود تعجب کرد
با صدای نوتیف گوشیش صفحه رو باز کرد
" کوک من با تاکسی اومدم خونه ، تو هم هر وقت کارت تموم شد بیا " a,t
شیشه ویسکی از روی میز برداشت و داخل ماشین نشست، عصبی بود و سردرگم
فقط میخواست یه نفر آرومش کنه
شیشه رو نزدیک لبش برد و خواست بخوره که تقه ای به شیشه خورد
نگاهی انداخت ، دختر جوانی با یه لباس بسیار باز پشت شیشه بهش خیره شده بود
دختر زیبایی بود ، اما نه به اندازه ات!
شیشه رو پایین کشید و بدون اینکه نگاه بهش بندازه منتظر موند
" پسر خوشتیپی هستی "
جئون توی بالکن وایساده بود
برای خودشم سوال بود چرا نمیزاره نزدیکش بشه ؟ هر دختری جذب اون میشد به جز دختری که خودش میخواد
سیگاری آتیش زد و گوشه لبش گذاشت
" اعصابت خورده؟"namjoon
با شنیدن صدای مردونه ای برگشت ، با دیدنش لبخندی گوشه ی لبش نشست و پک عمیقی به سیگارش زد
" فکر کنم واقعا واسش کشته شدم مرد!"jk
دستش رو به میله های بالکن تکیه داد
" قلبی که بشکنه ترمیمش راحت نیست این شمعی که شعله اش توی جوانی جون گرفت ۵ ساله از بین رفته ، این شمع دیگه آب شدس!"namjoon
دستی بین موهای مشکی رنگش کشید
" من واقعا نمیفهمم چیشد این خراب کاری به بار اومد ، زندگی مون مثل بهشت بود زیر پای اون !"jk
نامجون دستی به کمرش کشید
" درست میشه رفیق ." Namjoon
سری تکون داد و پک اخر رو به سیگارش زد و زیرپاش له کرد
" ممنون رفیق ، تو نباشی منم نیستم "jk
لبخندی زد
" حالا برو پایین زنت تنهاس ، گرگه بدجور بهش نگاه میکنه "namjoon
تشکر زیر زبونی کرد و سمت سالن اصلی راه افتاد ، با دیدن سالنی که اثری از ات توش نبود تعجب کرد
با صدای نوتیف گوشیش صفحه رو باز کرد
" کوک من با تاکسی اومدم خونه ، تو هم هر وقت کارت تموم شد بیا " a,t
شیشه ویسکی از روی میز برداشت و داخل ماشین نشست، عصبی بود و سردرگم
فقط میخواست یه نفر آرومش کنه
شیشه رو نزدیک لبش برد و خواست بخوره که تقه ای به شیشه خورد
نگاهی انداخت ، دختر جوانی با یه لباس بسیار باز پشت شیشه بهش خیره شده بود
دختر زیبایی بود ، اما نه به اندازه ات!
شیشه رو پایین کشید و بدون اینکه نگاه بهش بندازه منتظر موند
" پسر خوشتیپی هستی "
۱۸.۳k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.