اسم رمان:عشق ممنوعه
اسم رمان:عشق ممنوعه
اوه اوه پارت جنجالیه هاااا♡♡
پارت۵۱
ودوباره دایره کشید رفتیم توش گفتم:چرا اینا سرشون سر آدمه پاهاشون پای اسبه، گفت:اینا اسمشون سانتوره (یا قنطروس)و اینا هم مهارت فوق العاده ایی تو تیر اندازی دارن ،و دوباره گفت:اینا پری ان برعکس پری دریایی ها که شنا میکنن اینا پرواز میکنن ،ودوباره اینا هم سرزمین زامبی هاست ،گفتم:چقدر ترسناکن راستی میشه سرزمین دریاد رو هم بهم نشون بدی؟ ،و برد نشونشون داد بهم گفت:قول میدم این یکی سرزمین خوشحالت کنه و بگم ک گذاشتمش آخر برا بخش سوپرایزی مون ،پوکر فیس نگاهش کردم خسته شدم عه دستمو کشید و برد اون تو اصن حال نداشتم و هی غر غر میکردم گفت:حالا چشماتو باز کن ،چشمامو باز کردم دهنم مثل غار باز موند لکنت گرفته بودم گفتم:تک...تک ش...اخ،گفت:هوم تک شاخا ،یه جای رویایی بود اسب ها رفت آمد میکردن و یه شاخ خوشگلی هم بالا سرشون بود که رنگی رنگی بود یکی از تک شاخ ها نظرمو به خودش جلب کرده بود خیلی خوشگل بود موهاش رنگی بود و شاخش از بقیه کلفت تر و بلند تر بود و یه عکس ستاره رو پاش هک شده بود ک مثل تتو بود گفتم:جونکوک؟ ،گفت:جانم؟ گفتم:چرا اون بابقیه تک شاخا فرق داره ،گفت:اون ملکه شونه ،و بعد اون تک شاخ به سمت ما اومد و برای جونکوک سرشو خم کرد به معنی تعظیم با حرف زدنش کل موهای بدنم ریخت گفت:خیلی وقته ندیدمتون سرورم از دیدارتون خوش بختم ،همونجوری مات و مبهوت مونده بودم که جونکوک بهش گفت:اخیرا کارهای زیاد باعث شده نتو نم سر بزنم ، باز پشم ریزون مونده بودم که تک شاخه یه چیزی رو بهم داد یه شاخ بسیارررر زیبا ناراحت بهم گفت:پسر من بخاطر یه جادوگر خیلی عوضی شاخش شکسته شد و مرد بس دوست دارم این شاخ رو به عنوان هدیه به تو بدم ،ذوق کرده بودم گفتم:اوه مای گاد تنکیو ،با تعجب نگاه کرد گفت:چی چی! ،خندیدم گفتم:اوه مای گاد یعنی خدای من و تنکیو هم یعنی ممنون ،اوهوم گفت و بعد از خدافظی باهاشون تلپورت کرد سمت خونه.........
بعد از شام تصمیم گرفتم برم تو اتاقم یه فکری سرم زد اینکه شب از این خونه بیرون بزنم و بدو بدو برم فرار کنم آره دقیقه ن.....
ساعت ۲شب بود آروم رفتم تو حال چراغ خاموش بود بس حتما خوابیده اون شاخی ک ملکه تک شاخ ها بهم داده بودو تو کیفم گذاشته بودم جونکوک میگفت همه اون سرزمین هایی که نشون داد به این معنیه که خودش از هر سرزمین ۹۹درصد قدرتاشونو داره آروم در رو باز کردم وبعد در حیاط هم باز کردم و بعد فرار کردم دویدم.....
اوه اوه پارت جنجالیه هاااا♡♡
پارت۵۱
ودوباره دایره کشید رفتیم توش گفتم:چرا اینا سرشون سر آدمه پاهاشون پای اسبه، گفت:اینا اسمشون سانتوره (یا قنطروس)و اینا هم مهارت فوق العاده ایی تو تیر اندازی دارن ،و دوباره گفت:اینا پری ان برعکس پری دریایی ها که شنا میکنن اینا پرواز میکنن ،ودوباره اینا هم سرزمین زامبی هاست ،گفتم:چقدر ترسناکن راستی میشه سرزمین دریاد رو هم بهم نشون بدی؟ ،و برد نشونشون داد بهم گفت:قول میدم این یکی سرزمین خوشحالت کنه و بگم ک گذاشتمش آخر برا بخش سوپرایزی مون ،پوکر فیس نگاهش کردم خسته شدم عه دستمو کشید و برد اون تو اصن حال نداشتم و هی غر غر میکردم گفت:حالا چشماتو باز کن ،چشمامو باز کردم دهنم مثل غار باز موند لکنت گرفته بودم گفتم:تک...تک ش...اخ،گفت:هوم تک شاخا ،یه جای رویایی بود اسب ها رفت آمد میکردن و یه شاخ خوشگلی هم بالا سرشون بود که رنگی رنگی بود یکی از تک شاخ ها نظرمو به خودش جلب کرده بود خیلی خوشگل بود موهاش رنگی بود و شاخش از بقیه کلفت تر و بلند تر بود و یه عکس ستاره رو پاش هک شده بود ک مثل تتو بود گفتم:جونکوک؟ ،گفت:جانم؟ گفتم:چرا اون بابقیه تک شاخا فرق داره ،گفت:اون ملکه شونه ،و بعد اون تک شاخ به سمت ما اومد و برای جونکوک سرشو خم کرد به معنی تعظیم با حرف زدنش کل موهای بدنم ریخت گفت:خیلی وقته ندیدمتون سرورم از دیدارتون خوش بختم ،همونجوری مات و مبهوت مونده بودم که جونکوک بهش گفت:اخیرا کارهای زیاد باعث شده نتو نم سر بزنم ، باز پشم ریزون مونده بودم که تک شاخه یه چیزی رو بهم داد یه شاخ بسیارررر زیبا ناراحت بهم گفت:پسر من بخاطر یه جادوگر خیلی عوضی شاخش شکسته شد و مرد بس دوست دارم این شاخ رو به عنوان هدیه به تو بدم ،ذوق کرده بودم گفتم:اوه مای گاد تنکیو ،با تعجب نگاه کرد گفت:چی چی! ،خندیدم گفتم:اوه مای گاد یعنی خدای من و تنکیو هم یعنی ممنون ،اوهوم گفت و بعد از خدافظی باهاشون تلپورت کرد سمت خونه.........
بعد از شام تصمیم گرفتم برم تو اتاقم یه فکری سرم زد اینکه شب از این خونه بیرون بزنم و بدو بدو برم فرار کنم آره دقیقه ن.....
ساعت ۲شب بود آروم رفتم تو حال چراغ خاموش بود بس حتما خوابیده اون شاخی ک ملکه تک شاخ ها بهم داده بودو تو کیفم گذاشته بودم جونکوک میگفت همه اون سرزمین هایی که نشون داد به این معنیه که خودش از هر سرزمین ۹۹درصد قدرتاشونو داره آروم در رو باز کردم وبعد در حیاط هم باز کردم و بعد فرار کردم دویدم.....
۱.۸k
۱۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.