Part98
Part98
+شبا کوک تو کمپانی میمونه یا میره پیش اون دختره ?
میرا : ا/ت
شوگا : دخترا میشه بزارین ما تنها حرف بزنیم ?
کتی سر تکون داد و با بقیه دخترا رفتن تو تیوی روم
شوگا : خب ادامه بده
+شوگا ..
شوگا : بله
+دلم.. دلم براش تنگ شده
شوگا : مگه نگفت یک سال ?مگه نگفت دوست داره ? مگه ازت نخواست صبر کنی ?
+جیگرم داره کباب میشه ..همه جا اونو میبینم حتی تو حموم…اما حتی یه بارم خوابشو ندیدم دارم خل میشم
شوگا :حال اون داغون تر از توعه
+تروخدا اگه میدونی بهم بگو.. چرا یکسال زمان خواست… ?بیتا ..
شوگا : اون فقط یه زن روانیه همییییین ..
+کاری کرده ?
شوگا: عین چسب میمونه… همش چسبیده به کوکی ..اعصاب هممون از دستش پودر شده… اینارو ول کن ..فردا تو برنامه تلوزیونی دعوت شدی ..یه دارو بهت میدم که استرست کم بشه و راحت تر بتونی حرف بزنی .
+دارو?
به بطری مشروب کنار پیشخون اشاره کرد ..
+امکان نداره… اگه مست کنم چی ??
شوگا : اسمشو فراموش کن ..قبل خوردن با خودت حرف بزن و اسمشو فراموش کن بقیش مهم نیست
+شوگا.. نمیخوام خراب کنم ..
شوگا : نترس من همونجام پشت صحنم ..اگه سوتی بدی یهو میامو یه بهونه ای درست میکنم جو عوض شه به هر حال تو نگران نباش اگه اینجوری خشک و بی روح باشی همه میفهمن ناراحتی…
+باشه
یکم بعد دخترا اومدن بعد از خوردن شام شوگا رفت
-خوبی?
+اوهوم
~بریم بخوابیم
رو تختمون خوابیدیم
~میخوای بنویسی?
+هوم?
~از 6 ماه پیش نوشتنو شروع کردی میدونم… داری داری خاطراتو ..بهتر بگم داستانو از اول مینویسی ..از اولین برخوردت به کوک تا این اتفاقا ..حتی به نظرم تمومش کن براش اسم انتخاب کن و نگهش دار
+دفترمو خوندی?
~اره… پاشو فکر کنم نوشتن ارومت کنه ..
بلند شدمو صندلی رو کمی عقب کشیدمو پشت میزم نشستم ..
*امروز هم یه روز دردناک دیگه رو پشت سر گذاشتم ..وجودم داره به هزاران تیکه تبدیل میشه… خواب هام پوچ شدن.. دیگه خوابی نمیبینم… کوک ..اسمی که باید فراموشش کنم ..جونگ کوک ..باید فراموش شه…لیسو فهمیده که دارم گذشتمو مینویسم… بهم گفت برات اسمی انتخاب کنم و تا ابد جملاتت رو تو سینم نگه دارم… شایدم یه روز کوک برگرده و همه اینکارا بشن یه خاطره تلخ ..شاید یه روز بچه هام اینو بخونن پس میخوام بنویسم ..نوشتم ارومم میکنه ..عاشقم باش ..این همون جمله ای بود که باهاش قفل یخی قلب من ذوب شد ..همین اسمو برات میزارم ..عاشقم باش *
~خب حالا بیا بخواب
از میز دل کندمو به سمت تخت رفتم روی شونه های لیسو بخواب رفتم .
#loveme°•
+شبا کوک تو کمپانی میمونه یا میره پیش اون دختره ?
میرا : ا/ت
شوگا : دخترا میشه بزارین ما تنها حرف بزنیم ?
کتی سر تکون داد و با بقیه دخترا رفتن تو تیوی روم
شوگا : خب ادامه بده
+شوگا ..
شوگا : بله
+دلم.. دلم براش تنگ شده
شوگا : مگه نگفت یک سال ?مگه نگفت دوست داره ? مگه ازت نخواست صبر کنی ?
+جیگرم داره کباب میشه ..همه جا اونو میبینم حتی تو حموم…اما حتی یه بارم خوابشو ندیدم دارم خل میشم
شوگا :حال اون داغون تر از توعه
+تروخدا اگه میدونی بهم بگو.. چرا یکسال زمان خواست… ?بیتا ..
شوگا : اون فقط یه زن روانیه همییییین ..
+کاری کرده ?
شوگا: عین چسب میمونه… همش چسبیده به کوکی ..اعصاب هممون از دستش پودر شده… اینارو ول کن ..فردا تو برنامه تلوزیونی دعوت شدی ..یه دارو بهت میدم که استرست کم بشه و راحت تر بتونی حرف بزنی .
+دارو?
به بطری مشروب کنار پیشخون اشاره کرد ..
+امکان نداره… اگه مست کنم چی ??
شوگا : اسمشو فراموش کن ..قبل خوردن با خودت حرف بزن و اسمشو فراموش کن بقیش مهم نیست
+شوگا.. نمیخوام خراب کنم ..
شوگا : نترس من همونجام پشت صحنم ..اگه سوتی بدی یهو میامو یه بهونه ای درست میکنم جو عوض شه به هر حال تو نگران نباش اگه اینجوری خشک و بی روح باشی همه میفهمن ناراحتی…
+باشه
یکم بعد دخترا اومدن بعد از خوردن شام شوگا رفت
-خوبی?
+اوهوم
~بریم بخوابیم
رو تختمون خوابیدیم
~میخوای بنویسی?
+هوم?
~از 6 ماه پیش نوشتنو شروع کردی میدونم… داری داری خاطراتو ..بهتر بگم داستانو از اول مینویسی ..از اولین برخوردت به کوک تا این اتفاقا ..حتی به نظرم تمومش کن براش اسم انتخاب کن و نگهش دار
+دفترمو خوندی?
~اره… پاشو فکر کنم نوشتن ارومت کنه ..
بلند شدمو صندلی رو کمی عقب کشیدمو پشت میزم نشستم ..
*امروز هم یه روز دردناک دیگه رو پشت سر گذاشتم ..وجودم داره به هزاران تیکه تبدیل میشه… خواب هام پوچ شدن.. دیگه خوابی نمیبینم… کوک ..اسمی که باید فراموشش کنم ..جونگ کوک ..باید فراموش شه…لیسو فهمیده که دارم گذشتمو مینویسم… بهم گفت برات اسمی انتخاب کنم و تا ابد جملاتت رو تو سینم نگه دارم… شایدم یه روز کوک برگرده و همه اینکارا بشن یه خاطره تلخ ..شاید یه روز بچه هام اینو بخونن پس میخوام بنویسم ..نوشتم ارومم میکنه ..عاشقم باش ..این همون جمله ای بود که باهاش قفل یخی قلب من ذوب شد ..همین اسمو برات میزارم ..عاشقم باش *
~خب حالا بیا بخواب
از میز دل کندمو به سمت تخت رفتم روی شونه های لیسو بخواب رفتم .
#loveme°•
۴.۵k
۱۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.