𝒻𝒶𝓁ℯ;🌞²⁰
𝒻𝒶𝓁ℯ;🌞²⁰
بعد از گذشت چند دقیقه لیزا مثل اولش شد.
حداقل نخواست جلوی میا ناراحت باشه.
بعد از تموم کردن صبحونه..لیزا به راننده
گفت که میتونه بره…یکم پیاده روی بد نبود.
لیزا:خوب…نظرت چیه به همون پارکی بریم
که اولین بار دوستت و داخلش دیدی؟
میا:جونگکوک و میگی؟فکر خوبیه پارک باحالیه
تو راه رفتن به پارک بودن..لیزا چشمش خورد
به بستنی فروشی..میشه گفت عشقش.
لیزا:بستنی با چه طعمی دوست داری؟
میا:موزی
لیزا:همینجا وایسا الان میام
میا:کجا؟
لیزا جواب نداد و رفت…بعد چند دقیقه با دوتا
بستنی برگشت.
لیزا:بیا
میا:هی بعد خوردن صبحونه بستنی؟
لیزا:بیا دیگه بخور
میا:ممنون
لیزا:عه پارکه اونجاست…بریم
میا:بدو بریم
داشتن به سمت پارک میدوییدن.
میا حداقل بچه بود…ولی لیزا.با اون لباس و
قدش..اگر مستر کیم میدونست که
چه فاجعه هایی به بار میارن قطعا نمیزاشت از
خونه برن بیرون.
لیزا:هیی میا بیین اون بچه داره میره سمت
تاب..بیا قبل از اون بریم
میا:بدو الان میشینه
لیزا روی تاب نشست..بعدش میا
میا:موفق شدیم
لیزا:دقیقا بزن قدش
میا:بیا
لیزا:تهیونگ زنگ میزنه
میا:اهه مزاحم شدا
لیزا:جواب نمیدم ولش کن
میا:اوکی
“تهیونگ”
امروز یکی از دوستام و برای شام دعوت کردم..
میدونستم میا و لیزا باهمن..
هرچی زنگ میزدم بهش جواب نمیداد..
باید یک گوشی برای میا بگیرم…لعنتی
جواب نمیده اصلا…بالای۱۵بار بهش زنگ
زدم…اهه بلخره جواب داد
تهیونگ:چرا گوشیت و برنمیداری
لیزا:کار داشتم بگو
تهیونگ:زود باشین بیاین خونه
لیزا:برای چی؟
تهیونگ:امشب مهمون داریم.بدو
لیزا:نمیام
تهیونگ:ساکت شو بیا خونه
لیزا:اهه عمرا فکرشم نکن..خداحافظ
تهیونگ:قط نمیکنی…
قطشکرد…تنبیه…خیلی وقته تنبیه نشدن..
تهیونگ:منتظر تنبیهتون باشین..اهه باورم نمیشه کسی تا حالا روم گوشی قط نکرده بود
بعد از گذشت چند دقیقه لیزا مثل اولش شد.
حداقل نخواست جلوی میا ناراحت باشه.
بعد از تموم کردن صبحونه..لیزا به راننده
گفت که میتونه بره…یکم پیاده روی بد نبود.
لیزا:خوب…نظرت چیه به همون پارکی بریم
که اولین بار دوستت و داخلش دیدی؟
میا:جونگکوک و میگی؟فکر خوبیه پارک باحالیه
تو راه رفتن به پارک بودن..لیزا چشمش خورد
به بستنی فروشی..میشه گفت عشقش.
لیزا:بستنی با چه طعمی دوست داری؟
میا:موزی
لیزا:همینجا وایسا الان میام
میا:کجا؟
لیزا جواب نداد و رفت…بعد چند دقیقه با دوتا
بستنی برگشت.
لیزا:بیا
میا:هی بعد خوردن صبحونه بستنی؟
لیزا:بیا دیگه بخور
میا:ممنون
لیزا:عه پارکه اونجاست…بریم
میا:بدو بریم
داشتن به سمت پارک میدوییدن.
میا حداقل بچه بود…ولی لیزا.با اون لباس و
قدش..اگر مستر کیم میدونست که
چه فاجعه هایی به بار میارن قطعا نمیزاشت از
خونه برن بیرون.
لیزا:هیی میا بیین اون بچه داره میره سمت
تاب..بیا قبل از اون بریم
میا:بدو الان میشینه
لیزا روی تاب نشست..بعدش میا
میا:موفق شدیم
لیزا:دقیقا بزن قدش
میا:بیا
لیزا:تهیونگ زنگ میزنه
میا:اهه مزاحم شدا
لیزا:جواب نمیدم ولش کن
میا:اوکی
“تهیونگ”
امروز یکی از دوستام و برای شام دعوت کردم..
میدونستم میا و لیزا باهمن..
هرچی زنگ میزدم بهش جواب نمیداد..
باید یک گوشی برای میا بگیرم…لعنتی
جواب نمیده اصلا…بالای۱۵بار بهش زنگ
زدم…اهه بلخره جواب داد
تهیونگ:چرا گوشیت و برنمیداری
لیزا:کار داشتم بگو
تهیونگ:زود باشین بیاین خونه
لیزا:برای چی؟
تهیونگ:امشب مهمون داریم.بدو
لیزا:نمیام
تهیونگ:ساکت شو بیا خونه
لیزا:اهه عمرا فکرشم نکن..خداحافظ
تهیونگ:قط نمیکنی…
قطشکرد…تنبیه…خیلی وقته تنبیه نشدن..
تهیونگ:منتظر تنبیهتون باشین..اهه باورم نمیشه کسی تا حالا روم گوشی قط نکرده بود
۲.۱k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.