بسم رب الحسین
بسم رب الحسین
بیا و قد یک بوسیـدن
بابای مـن باش ...♥
-زینب ؟ -ها؟ -زینــب؟ ها نه بله! -ها؟
بازی #شهید_محمدتقی_سالخورده
و فرزند دلبندش😔😢 ..قیمت این لحظه چنده؟؟
#زینب
زینب جان...!بگو بله
زینب جانم یاد بگیر که در جواب بزرگترت بگویی بله...!
بزرگتر که شدی میخواستم چشم گفتن را یادت دهم، اما چه کنم که بزرگترم صدایم زد و من را به سوی خود خواند و من هم گفتم:
چشم...!
چشم گفتم و چشمانم را به روی همه ی لحظه های در آغوش کشیدنت، همه ی خنده هایت و همه ی بله گفتن های شیرین
و کودکانه ات بستم و رفتم.
پدرت را بابت نبودن های این روزها و فرداهای پیش رویت ببخش...
ببخش که طعم شیرین بابا گفتن را پیش از آن که به زبان آوری به لبانت خشکاندم و از داشتن پدر و امنیت دستان و گرمای آغوش خود' محرومت ساختم...
ولی چاره ای نبود...! تنها انتخاب پیش رویم همین بود دخترم...!
اف بر زندگی ای که آسایشش را مدیون نگاه کردن اسارت زینب(س) باشد!
چگونه میتوان دخترک خود را در آغوش کشید و بی تفاوت به
نظاره ی حمله ی حرامیان به خیمه های ناموس اهل بیت نشست!؟
نه...!
مگر ما مرده ایم که دوباره شمر زنده شود و باز هم عاشورایی دوباره برای زینب رقم بزند...؟
گذشت...!
زمان غریبی و غربت حسین دگر به سرآمده...
خون های من و رفقایم' حریم اهل بیت حسین را فرسنگ ها جلو تر از خط قرمزمان برده است...
دشمنان به عقب رانده شده و کیلومتر ها از حرم زینب(س) فاصله گرفته اند.
الحمدلله
ولی بدان دخترم که حتی لحظه ای به دلت اجازه ندهی که رفتنم را به بی مهری ام تفسیر کند!
من همیشه عاشقت بوده و هستم و خواهم ماند...
ولی نمیتوانستم عمری شرمنده ی حسین و مدیون دلم بمانم.
پای زینب(س) که در میان باشد نمیتوانم بمانم'
اصلا زینب نام نهادمت تا هر بار که صدایت میزنم،
به دلم یادآور شوم که فلانی! مبادا صدایت بزنند و به هوای دخترکت بمانی...! این زینب(س) است که تو را به سربازی در راه خویش فراخوانده!
صفحه ی اول شناسنامه ات را به نام زیبای زینب آراستم تا یادم نرود که در راه زینب(س) خواهم ماند تا چون خوبانشان من را هم بخرند و به دستان مبارکشان مهر قرمز شهادت را بر صفحه ی آخر شناسنامه ام بنشانند.
آری کودک زیبای دلربایم...
پدرت تمام عاشقانه هایش را نذر راه زینب کرد تا زینب کوچولو های این سرزمین' آواره ی کوچه های اسارت و بازار های شلوغ این داعشیان متولد شام نشوند...!
و دوباره میگویم که:
دخترک زیبایم' عاشقانه دوستت دارم
تک تک لحظات تنهایی و نبودن هایم را بر من ببخش...!
هان که زینب(س)'بدهکار هیچ کس نخواهد ماند...
زندگیم را به خودش سپردم و دستان حسین(ع)
که میدانم بالای سر توست و دارد هوای دلت را'تا آخرش.
#مدافعان_حرم #دختر_شهید
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
بیا و قد یک بوسیـدن
بابای مـن باش ...♥
-زینب ؟ -ها؟ -زینــب؟ ها نه بله! -ها؟
بازی #شهید_محمدتقی_سالخورده
و فرزند دلبندش😔😢 ..قیمت این لحظه چنده؟؟
#زینب
زینب جان...!بگو بله
زینب جانم یاد بگیر که در جواب بزرگترت بگویی بله...!
بزرگتر که شدی میخواستم چشم گفتن را یادت دهم، اما چه کنم که بزرگترم صدایم زد و من را به سوی خود خواند و من هم گفتم:
چشم...!
چشم گفتم و چشمانم را به روی همه ی لحظه های در آغوش کشیدنت، همه ی خنده هایت و همه ی بله گفتن های شیرین
و کودکانه ات بستم و رفتم.
پدرت را بابت نبودن های این روزها و فرداهای پیش رویت ببخش...
ببخش که طعم شیرین بابا گفتن را پیش از آن که به زبان آوری به لبانت خشکاندم و از داشتن پدر و امنیت دستان و گرمای آغوش خود' محرومت ساختم...
ولی چاره ای نبود...! تنها انتخاب پیش رویم همین بود دخترم...!
اف بر زندگی ای که آسایشش را مدیون نگاه کردن اسارت زینب(س) باشد!
چگونه میتوان دخترک خود را در آغوش کشید و بی تفاوت به
نظاره ی حمله ی حرامیان به خیمه های ناموس اهل بیت نشست!؟
نه...!
مگر ما مرده ایم که دوباره شمر زنده شود و باز هم عاشورایی دوباره برای زینب رقم بزند...؟
گذشت...!
زمان غریبی و غربت حسین دگر به سرآمده...
خون های من و رفقایم' حریم اهل بیت حسین را فرسنگ ها جلو تر از خط قرمزمان برده است...
دشمنان به عقب رانده شده و کیلومتر ها از حرم زینب(س) فاصله گرفته اند.
الحمدلله
ولی بدان دخترم که حتی لحظه ای به دلت اجازه ندهی که رفتنم را به بی مهری ام تفسیر کند!
من همیشه عاشقت بوده و هستم و خواهم ماند...
ولی نمیتوانستم عمری شرمنده ی حسین و مدیون دلم بمانم.
پای زینب(س) که در میان باشد نمیتوانم بمانم'
اصلا زینب نام نهادمت تا هر بار که صدایت میزنم،
به دلم یادآور شوم که فلانی! مبادا صدایت بزنند و به هوای دخترکت بمانی...! این زینب(س) است که تو را به سربازی در راه خویش فراخوانده!
صفحه ی اول شناسنامه ات را به نام زیبای زینب آراستم تا یادم نرود که در راه زینب(س) خواهم ماند تا چون خوبانشان من را هم بخرند و به دستان مبارکشان مهر قرمز شهادت را بر صفحه ی آخر شناسنامه ام بنشانند.
آری کودک زیبای دلربایم...
پدرت تمام عاشقانه هایش را نذر راه زینب کرد تا زینب کوچولو های این سرزمین' آواره ی کوچه های اسارت و بازار های شلوغ این داعشیان متولد شام نشوند...!
و دوباره میگویم که:
دخترک زیبایم' عاشقانه دوستت دارم
تک تک لحظات تنهایی و نبودن هایم را بر من ببخش...!
هان که زینب(س)'بدهکار هیچ کس نخواهد ماند...
زندگیم را به خودش سپردم و دستان حسین(ع)
که میدانم بالای سر توست و دارد هوای دلت را'تا آخرش.
#مدافعان_حرم #دختر_شهید
#شهید_محمد_تقی_سالخورده
۳.۴k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.