فیک دارک از جونگ کوک
فیک دارک از جونگ کوک
scenario by jungkook
[part 2]
از در ورودی وارد شدم اولش تعجب کردم چقدر اینجا شلوغ بود..پر از دختر و پسرای مست کاش قبول نمیکردم..داشتم از همون راه برمیگشتم که یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم برگشتم و یهو جیمین رو دیدم. با لبخند رو لبش بهم نگاه میکرد.
_سلام سوبین کجا بودی؟یه زره دیر کردی؟!
هان..آهان آره ببخشید بابت تأخیر خیلی ترافیک بود😁
_نه بابا اشکال نداره بیا بیا بریم داخل
دستمو گرفته بود و همینطور دنبال خودش میکشید منم تنها کاری که انجام میدادم دنبال کردنش بود. رفتیم سمت یه میز شیک و نشستیم. یه نوشیدنی خوشمزه سفارش داد. شاید تو اون حال بهتر بود نوشیدنی میخوردم..
_خب سوبین چه خبر ؟ راستی چرا جونگ کوک نیومده ؟!
نمیدونستم چی بگم...حواسم نبود که جیمین از این موضوع خبر نداره. ولی وقتی اسمشو از زبون جیمین شنیدم یه لحظه حالم دگرگون شد. خیلی دلم میخواست الان اینجا بود و باعث حال خوبم میشد ولی هیچکدوم از اینا قرار نبود اتفاق بیوفته چون اون دیگه رفته بود..
اوم سلامتی خب جونگ کوک سرش خیلی شلوغ بود و نتونست بیاد..ازم خواست از طرف خودش عذرخواهی کنم
_نه بابا اشکال نداره درکش میکنم خودمم این روزا سرم خیلی شلوغه..زیاد نمیرم خونه بخاطر همین نورا از دستم ناراحته و خب یه جورایی این پارتی رو برای اون گرفتم
چقدر به نورا حسودیم میشد جیمین رو کنار خودش داشت درحالی که جونگ کوک منو ول کرده بود...
آهان که اینطور حالا خودش کجاست؟!
_خودش اونطرفه الان صداش میکنم
دستشو برد بالا و برای نورا علامت فرستاد. نورا هم سریع اومد پیشمون..
(علامت نورا~)
~وایییییی سلام سوبین چه خبر خیلی وقته ندیدمت دختر چقد تغییر کردی!
ممنونم..توام خیلی تغییر کردی البته خوشگل تر شدی
~هنوز هم مثل سابق مهربونی...ولی خیلی دلم برات تنگ شده بود خوب شد دیدمت.. راستی جونگ کوک نیومده
نه جونگ کوک سرش خیلی شلوغ بود و وقت نکرد بیاد
~اهان اشکال نداره بابا
یهو جیمین بلند شد و دست نورا رو گرفت و گفت
_خب خلاصه حسابی خوش بگذرون ماهم همینجاییم اگه چیزی نیاز داشتی بگو
باشه مرسی
اینو گفت و با نورا رفتن. همینجور دور و اطرافم و نگاه میکردم همه باهم بودن و این منو خیلی آزار میداد ولی هنوز هم نمیفهمم چرا ترکم کرد ما که خیلی عاشق همدیگه بودیم..تو همین افکار بودم که یهو..
scenario by jungkook
[part 2]
از در ورودی وارد شدم اولش تعجب کردم چقدر اینجا شلوغ بود..پر از دختر و پسرای مست کاش قبول نمیکردم..داشتم از همون راه برمیگشتم که یهو یکی دستشو گذاشت رو شونم برگشتم و یهو جیمین رو دیدم. با لبخند رو لبش بهم نگاه میکرد.
_سلام سوبین کجا بودی؟یه زره دیر کردی؟!
هان..آهان آره ببخشید بابت تأخیر خیلی ترافیک بود😁
_نه بابا اشکال نداره بیا بیا بریم داخل
دستمو گرفته بود و همینطور دنبال خودش میکشید منم تنها کاری که انجام میدادم دنبال کردنش بود. رفتیم سمت یه میز شیک و نشستیم. یه نوشیدنی خوشمزه سفارش داد. شاید تو اون حال بهتر بود نوشیدنی میخوردم..
_خب سوبین چه خبر ؟ راستی چرا جونگ کوک نیومده ؟!
نمیدونستم چی بگم...حواسم نبود که جیمین از این موضوع خبر نداره. ولی وقتی اسمشو از زبون جیمین شنیدم یه لحظه حالم دگرگون شد. خیلی دلم میخواست الان اینجا بود و باعث حال خوبم میشد ولی هیچکدوم از اینا قرار نبود اتفاق بیوفته چون اون دیگه رفته بود..
اوم سلامتی خب جونگ کوک سرش خیلی شلوغ بود و نتونست بیاد..ازم خواست از طرف خودش عذرخواهی کنم
_نه بابا اشکال نداره درکش میکنم خودمم این روزا سرم خیلی شلوغه..زیاد نمیرم خونه بخاطر همین نورا از دستم ناراحته و خب یه جورایی این پارتی رو برای اون گرفتم
چقدر به نورا حسودیم میشد جیمین رو کنار خودش داشت درحالی که جونگ کوک منو ول کرده بود...
آهان که اینطور حالا خودش کجاست؟!
_خودش اونطرفه الان صداش میکنم
دستشو برد بالا و برای نورا علامت فرستاد. نورا هم سریع اومد پیشمون..
(علامت نورا~)
~وایییییی سلام سوبین چه خبر خیلی وقته ندیدمت دختر چقد تغییر کردی!
ممنونم..توام خیلی تغییر کردی البته خوشگل تر شدی
~هنوز هم مثل سابق مهربونی...ولی خیلی دلم برات تنگ شده بود خوب شد دیدمت.. راستی جونگ کوک نیومده
نه جونگ کوک سرش خیلی شلوغ بود و وقت نکرد بیاد
~اهان اشکال نداره بابا
یهو جیمین بلند شد و دست نورا رو گرفت و گفت
_خب خلاصه حسابی خوش بگذرون ماهم همینجاییم اگه چیزی نیاز داشتی بگو
باشه مرسی
اینو گفت و با نورا رفتن. همینجور دور و اطرافم و نگاه میکردم همه باهم بودن و این منو خیلی آزار میداد ولی هنوز هم نمیفهمم چرا ترکم کرد ما که خیلی عاشق همدیگه بودیم..تو همین افکار بودم که یهو..
۲.۸k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.