از زبان ایکو
# از زبان ایکو
رفتیم تو یه خونه خیلی بزرگ و خشگل بود
داخلشو دیدیم هنوزه داشتن تمیزش میکردن
به کائورو گفتم بریم یه جا رفتیم پارک داشتیم حرف میزدیم که کائورو گفت ایکو راستش من ازت خوشم اومده من از این که با تو هستم خوشحالم
(پرش زمانی به روز عروسی)
#از زبان کائورو
ایکو و دوستش رو بردم ارایشگاه و خودمم
رفتم تا اماده بشم
(پرش زمانی که کائورورفت دنبال ایکوبه آرایشگاه)
رفتم وارد ارایشگاه شدم ایکو با لباس سفید بلند یه ارایش ساده مثل فرشته ها شده بود
رفتیم و سوار ماشین شد
رسیدیم و وارد شدیم نشستیم و عاقد لب تر کرد و گفت خنوم ایکو............ ایا حاضرید
درتمام خوشی ها و غم ها کنار اقای کائورو...... بمانید (اون نقته ها یعنی اسم کاملشون که من حوصله نداشتم بنویسم)
ایکو لب تر کرد و گفت بله
رو به من گفت....... زر زر زر...............
گفتم بله (اون نقته ها هموناییه که به ایکو گفت حوصله نداشتم بنویسم)
همه دست زدن و..........
رفتیم سوار ماشین شدیم تا به سمت خونه بریم ایکو خیره شده بود به بیرون و هیچی نمیگفت (اگه یادتون باشه کائورو به ایکو عتراف کرده بود) خب من دهنمو باز کردم و گفتم ایکو چرا چیزی نمیگی همسرم ناراحته؟
با گفتن این حرف ایکو مثل سیب سرخ شد
(داوش نمیتونستی با چیز دیگه ای مثال بزنی 😂🗿🔪)
______________________
پایان پارت پنج ✨🌱
رفتیم تو یه خونه خیلی بزرگ و خشگل بود
داخلشو دیدیم هنوزه داشتن تمیزش میکردن
به کائورو گفتم بریم یه جا رفتیم پارک داشتیم حرف میزدیم که کائورو گفت ایکو راستش من ازت خوشم اومده من از این که با تو هستم خوشحالم
(پرش زمانی به روز عروسی)
#از زبان کائورو
ایکو و دوستش رو بردم ارایشگاه و خودمم
رفتم تا اماده بشم
(پرش زمانی که کائورورفت دنبال ایکوبه آرایشگاه)
رفتم وارد ارایشگاه شدم ایکو با لباس سفید بلند یه ارایش ساده مثل فرشته ها شده بود
رفتیم و سوار ماشین شد
رسیدیم و وارد شدیم نشستیم و عاقد لب تر کرد و گفت خنوم ایکو............ ایا حاضرید
درتمام خوشی ها و غم ها کنار اقای کائورو...... بمانید (اون نقته ها یعنی اسم کاملشون که من حوصله نداشتم بنویسم)
ایکو لب تر کرد و گفت بله
رو به من گفت....... زر زر زر...............
گفتم بله (اون نقته ها هموناییه که به ایکو گفت حوصله نداشتم بنویسم)
همه دست زدن و..........
رفتیم سوار ماشین شدیم تا به سمت خونه بریم ایکو خیره شده بود به بیرون و هیچی نمیگفت (اگه یادتون باشه کائورو به ایکو عتراف کرده بود) خب من دهنمو باز کردم و گفتم ایکو چرا چیزی نمیگی همسرم ناراحته؟
با گفتن این حرف ایکو مثل سیب سرخ شد
(داوش نمیتونستی با چیز دیگه ای مثال بزنی 😂🗿🔪)
______________________
پایان پارت پنج ✨🌱
۱.۷k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.