شش ماه بود که وارد رابطه شده بودن و بیشتر از سه سال بود ک
شش ماه بود که وارد رابطه شده بودن و بیشتر از سه سال بود که باهم دوست شده بودن
فکر نمی کرد انقدر راحت از دستش بده
داشت از پشیمونی دیوونه میشد
و فقط ای کاش و چراهایی توی ذهنش به وجود می اومد
چرا دیشب همچین فکر احمقانه ای کرده بود و باهاش دعوا راه انداخت البته دعوا که نبود میشد گفت دعواشون کلا به 10 دقیقه هم نرسید بعدش به یه ناراحتی بزرگ رسید
وقتی بدترین خبر عمرش رو شنیده بود، اونم از طرف کسی که هر روز و هر ساعت بیشتر عاشقش میشد،دیگه نمیتونست سر پا بشه
ای کاش محکم تر بغلش می کرد و بیشتر می بوسیدش که حسرتش به دلش نمونه
ای کاش. ....
یاد خاطرات دوران دوستیشون میوفتاد و بیشتر حالش بعد میشد
تمام خاطراتش از جلوی چشماش میگذشت و این بیشتر دیوونه اش میکرد
تمام وسیله های خونه رو شکسته بود و دست و پاش خونی شده بود
انقدر گریه کرده بود و داد زده بود که صداش درنمیومد
فلش بک به سه سال پیش...
این پارت رو کم گذاشتم
ولی بزودی میزارم پارت جدید رو
فکر نمی کرد انقدر راحت از دستش بده
داشت از پشیمونی دیوونه میشد
و فقط ای کاش و چراهایی توی ذهنش به وجود می اومد
چرا دیشب همچین فکر احمقانه ای کرده بود و باهاش دعوا راه انداخت البته دعوا که نبود میشد گفت دعواشون کلا به 10 دقیقه هم نرسید بعدش به یه ناراحتی بزرگ رسید
وقتی بدترین خبر عمرش رو شنیده بود، اونم از طرف کسی که هر روز و هر ساعت بیشتر عاشقش میشد،دیگه نمیتونست سر پا بشه
ای کاش محکم تر بغلش می کرد و بیشتر می بوسیدش که حسرتش به دلش نمونه
ای کاش. ....
یاد خاطرات دوران دوستیشون میوفتاد و بیشتر حالش بعد میشد
تمام خاطراتش از جلوی چشماش میگذشت و این بیشتر دیوونه اش میکرد
تمام وسیله های خونه رو شکسته بود و دست و پاش خونی شده بود
انقدر گریه کرده بود و داد زده بود که صداش درنمیومد
فلش بک به سه سال پیش...
این پارت رو کم گذاشتم
ولی بزودی میزارم پارت جدید رو
۱.۳k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.