رمان عشق ادامه دارد پارت ۵
رفتم تو تختم خوابیدم تمام خاطرات رو به یاد آوردم من یه آرمی بودم که چند بار به خاطر اعضا تیر خورد ولی هیچ کس نفهمید بغض گرفته بود اشکام جلوی چشمام جمع شده بود اه اعضا با من خیلی سردن حس بدبختی میکنم اوف شاید نمیخواستن بیام گروهشون ایکاش فردا یه طوری ازشون بپرسم ولی اگه گفتن اره نمی خواستیم اگه من از گروه در بیام کجا زندگی کنم که چشمام سنگینی کرد و خوابم برد
صبح روز بعد
تو خواب بودم که داداشم رو تو خواب میدیدم که صدای جیهوپ اومد
جیهوپ : ات ات پاشو دیگه
ات : سلام تو تو اتاقم چیکار میکنی
جیهوپ : خب دیر پاشدی راستی نمیخوای بری مدرسه
چشمام پلک نمیزد
ات: چیییی مدرسه
زود رفتم لباس هارو پوشیدم خوشبو کننده ی دهان گذاشتم دهن ولی صبحونه نخوردم داشتم میرفتم که
شوگا : کجا
ات: مدرسه
شوگا : بیا با ماشین ببرمت
سوار ماشین شدم و خب هنوز دیر نشده بود رفتم پیش مین سو نشستم
مین سو : چه خبرا عضو هشتم
ات: هیچی خب راستش
که معلم اومد
زنگ تفریح
ات : میدونی چیه اعضا با من سردن
مین سو : چون تو بچه ای
ات: من من ۱۷ سالمه
مین سو : حالا اعضا چند سالشونه
ات : اره شاید کوچکم ولی چه ربطی داره
مین سو : فک کنم باید دلبری کنی
ات: خفه شو
صبح روز بعد
تو خواب بودم که داداشم رو تو خواب میدیدم که صدای جیهوپ اومد
جیهوپ : ات ات پاشو دیگه
ات : سلام تو تو اتاقم چیکار میکنی
جیهوپ : خب دیر پاشدی راستی نمیخوای بری مدرسه
چشمام پلک نمیزد
ات: چیییی مدرسه
زود رفتم لباس هارو پوشیدم خوشبو کننده ی دهان گذاشتم دهن ولی صبحونه نخوردم داشتم میرفتم که
شوگا : کجا
ات: مدرسه
شوگا : بیا با ماشین ببرمت
سوار ماشین شدم و خب هنوز دیر نشده بود رفتم پیش مین سو نشستم
مین سو : چه خبرا عضو هشتم
ات: هیچی خب راستش
که معلم اومد
زنگ تفریح
ات : میدونی چیه اعضا با من سردن
مین سو : چون تو بچه ای
ات: من من ۱۷ سالمه
مین سو : حالا اعضا چند سالشونه
ات : اره شاید کوچکم ولی چه ربطی داره
مین سو : فک کنم باید دلبری کنی
ات: خفه شو
۲.۲k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.