part:11
part:11
___________________________
مادر تهیونگ:کجاست؟
لیا:تو اتاقشه
لیا شروع به گریه کرد مامان تهیونگ هم سریع رفت توی اتاق ا.ت دو اسپرش رو آورد لیا دو پیس از اسپره رو بهش زد...
لیا:سوهو کمک میکنی ببریمش تو اتاقش
تهیونگ:لازم نیست من میبرمش
لی نو:دستت بهش بخوره میکشمت
تهیونگ:زن قانونیمه!
سوهو:کافیه الان وقتش نیست آقای لینو بهتره الان برید. فردا صحبت میکنیم(حدس بزنید شخصیت سوهو کیه که انقدر با شعوره؟درسته سوهو اکسو)
سوهو ا.ت رو براید استايل بغل کرد و برد توی اتاقش روی تخت گذاشت لیا پتو رو مرتب کرد و اومدن پایین وقتی اومدن لی نو رفته بود تهیونگ هم سرش رو با دستش گرفته بود
مادر تهیونگ:پسره احمق تو مگه نمیدونستی اون حمله عصبی بهش دست میده چرا اونجوری رفتار کردی اگه بلایی سرش میومد تو دو نفر رو کشته بودی!
تهیونگ با چشمای خیس به مادرش خیره شد...
تهیونگ:مامان کافیه خستم(صدای بلند)
توی شک تصادف بودم که کی رو کشتم مجبورم کردید با دختر کسی که کشتمش ازدواج کنم بی محلش کردم...دیدم بهتر رفتار میکنه عذابش دادم دیدم بهتر از قبل شده...منم دارم عذاب میکشم....
تهیونگ توی شک بود
واقعا اونا احساسات خودش بودن؟
یا بخاطر یه حسادت سر یه پست اینستاگرام انقدر حساس شده
بود توی احساسات خودش غرق شده بود نمیدونست باید به کدوم سمت پناه ببره و بیشتر غرق نشه
بدون هیچ حرفی رفت توی اتاقش
رائل هم پشت سرش وارد اتاق شد
تهیونگ:الان حال و حوصله بحث ندارم برو
رائل:بیب فقط بیا بخوابیم
تهیونگ:هوم بخواب
روی تخت پخش شد...خسته بود...چشماش رو بست تا بخوابه اما زخم زبون های رائل اجازه میداد؟
خودش رو به خواب زد و چشماش رو بست...چند ساعت بعد ساعت ۶ صبح.. وقتی مطمئن بود همه خوابن سمت اتاق ا.ت رفت و کشوش رو باز کرد...دفتری که مدت ها بود قصد خوندنش رو داشت رو باز کرد...دفتر ا.ت بود..خیلی میدید ا.ت داخلش چی مینویسه همیشه کنجکاو خوندنش بود صفحه اول دفتر رو باز کرد
_من غرق چشمات شدم با اینکه در اون آبی وجود نداشت کیم
_قلبم ثانیه به ثانیه به وجود تو در کنارش نیاز داره کیم
_همه چیز با یک نگاه شروع شد با یک نگاه نیز تمام میشود...
_تو روح منو کشتی حرفات...قلبم رو به پودر تبدیل کرد...اما اون دست ها دست هایی که من هیچوقت نتونستم بگیرمش وقتی دست تو دست یکی دیگه دیدم برای همیشه مردم....تو منو کشتی کیم..همه چیز دیگه الکیه
_به معبودم بگو دوستش دارم او صدای من رو نمیشنود..
دفتر رو بست و گذاشت سر جاش...به قیافه دختری که تا الان به چشم یه زن بهش نگاه نکرده بود کرد...
تهیونگ:متاسفم که انقدر عوضی بودم
^___^ ^__^
اینم از پارت جدید توت فرنگی هام🍓
حمایت کنید
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
___________________________
مادر تهیونگ:کجاست؟
لیا:تو اتاقشه
لیا شروع به گریه کرد مامان تهیونگ هم سریع رفت توی اتاق ا.ت دو اسپرش رو آورد لیا دو پیس از اسپره رو بهش زد...
لیا:سوهو کمک میکنی ببریمش تو اتاقش
تهیونگ:لازم نیست من میبرمش
لی نو:دستت بهش بخوره میکشمت
تهیونگ:زن قانونیمه!
سوهو:کافیه الان وقتش نیست آقای لینو بهتره الان برید. فردا صحبت میکنیم(حدس بزنید شخصیت سوهو کیه که انقدر با شعوره؟درسته سوهو اکسو)
سوهو ا.ت رو براید استايل بغل کرد و برد توی اتاقش روی تخت گذاشت لیا پتو رو مرتب کرد و اومدن پایین وقتی اومدن لی نو رفته بود تهیونگ هم سرش رو با دستش گرفته بود
مادر تهیونگ:پسره احمق تو مگه نمیدونستی اون حمله عصبی بهش دست میده چرا اونجوری رفتار کردی اگه بلایی سرش میومد تو دو نفر رو کشته بودی!
تهیونگ با چشمای خیس به مادرش خیره شد...
تهیونگ:مامان کافیه خستم(صدای بلند)
توی شک تصادف بودم که کی رو کشتم مجبورم کردید با دختر کسی که کشتمش ازدواج کنم بی محلش کردم...دیدم بهتر رفتار میکنه عذابش دادم دیدم بهتر از قبل شده...منم دارم عذاب میکشم....
تهیونگ توی شک بود
واقعا اونا احساسات خودش بودن؟
یا بخاطر یه حسادت سر یه پست اینستاگرام انقدر حساس شده
بود توی احساسات خودش غرق شده بود نمیدونست باید به کدوم سمت پناه ببره و بیشتر غرق نشه
بدون هیچ حرفی رفت توی اتاقش
رائل هم پشت سرش وارد اتاق شد
تهیونگ:الان حال و حوصله بحث ندارم برو
رائل:بیب فقط بیا بخوابیم
تهیونگ:هوم بخواب
روی تخت پخش شد...خسته بود...چشماش رو بست تا بخوابه اما زخم زبون های رائل اجازه میداد؟
خودش رو به خواب زد و چشماش رو بست...چند ساعت بعد ساعت ۶ صبح.. وقتی مطمئن بود همه خوابن سمت اتاق ا.ت رفت و کشوش رو باز کرد...دفتری که مدت ها بود قصد خوندنش رو داشت رو باز کرد...دفتر ا.ت بود..خیلی میدید ا.ت داخلش چی مینویسه همیشه کنجکاو خوندنش بود صفحه اول دفتر رو باز کرد
_من غرق چشمات شدم با اینکه در اون آبی وجود نداشت کیم
_قلبم ثانیه به ثانیه به وجود تو در کنارش نیاز داره کیم
_همه چیز با یک نگاه شروع شد با یک نگاه نیز تمام میشود...
_تو روح منو کشتی حرفات...قلبم رو به پودر تبدیل کرد...اما اون دست ها دست هایی که من هیچوقت نتونستم بگیرمش وقتی دست تو دست یکی دیگه دیدم برای همیشه مردم....تو منو کشتی کیم..همه چیز دیگه الکیه
_به معبودم بگو دوستش دارم او صدای من رو نمیشنود..
دفتر رو بست و گذاشت سر جاش...به قیافه دختری که تا الان به چشم یه زن بهش نگاه نکرده بود کرد...
تهیونگ:متاسفم که انقدر عوضی بودم
^___^ ^__^
اینم از پارت جدید توت فرنگی هام🍓
حمایت کنید
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲
ˡᶦᵏᵉ ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ ˢᵃᵛᵉ ˢʰᵃʳᵉ
۱۱.۱k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.