داستان پارت سه
بچه ها قضیه اینه که
+ ببخشید اسرا... ازت ممنونم ♡ بچه ها قضیه اینه که یک پسری آمد و مزاحمت ایجاد کرد و.... غیره.. خب یعنی بهتره نگم چون خودمم نمیخوام درباره این موضوع بگم.. تنها چیزی که میتونید بدونید اینه که گفت من هر چقدر بخوای بهت میدم بیا زنم شو.... همین قدر پر رو ✌
® واو... باورم نمیشه یک فرد چقدر میتونه وقیح باشه.... عوح
+ بیاید به این فکر نکنید.... ببین اسرا دستت درد نکنه اما بابای شما توی قرض میافته و این بده...
اسرا: بعدش کم کم به بابام پول رو بر میگردونی میشه نترس بچه...
+ اگه بعدش نتونیم به خوبی پول در بیاریم چی؟
هایون: اگه بیشتر پول در بیاریم چی؟
نا اُمی: این یک ریسکه... تو ریسک پذیری؟
+ نه نه نه من اصلا نتونستم تا حالا ریسک کنم... خیلی سخته ریسک کردن..... نمیتونم... درسته که خودم این پیشنهاد رو دادم اما الان پشیمون شدم..
نااُمی: خب خب خب من الان به بابام گفتم و گفتش که برای این کار می تواند از کسی نزدیک پانصد میلیون بگیره.... و با دویست میلیون اسرا میتونیم هفتصد میلیون داشته باشیم... هایون و تو میتونید بزارید روی هم... خب بعدش میرسه به یک میلیارد و دویست که بازم با شماست...
+ ممنون بابت کمکت خوشحالم کردی... ذوووووووووق بیش از حدددددددد🤭
ممنونم ازتووون.... آآاااام
اسرا: باز چی میخوای بگی؟
+ الان اگه بیشتر پول رو شما بدید من دیگه نمیتونم توی چشم هاتون نگاه کنم... بزارید به مامان بابام بگم شاید اون پانصد تومان رو بابام بتونه به راحتی بگیره و بقیه اش رو بازم با هم میرویم جلو
ماهان: روی منم حساب کنید... چون منم میخوام باهاتون کار کنم....
+ چشم و بازم ممنون
( ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه)
+ سلام مامان جونمممم من اومدممممم
_ خوش آمدی عزیزم..
+ 😳 واو کسی اینجا ست؟ چرا اینجوری صحبت میکنی؟
_ وا عزیزم عموت رو نمیبینی؟
+ واییییی عمو سلام؟ خوبید؟ خوشحال شدم دیدمتون
# سلام عزیز عمو... خوبی؟ ما هم از دیدنت خوشحالیم
+ ممنون خوبم... با اجازتون من برم توی اتاقم..
خدانگه دار
.....................
(ساعت نه و نیم)
+ برم سر گوشیم و به میوا جونم پیام بدممممم
(مکالمه بین من+ و میوا ♡)
+ سلاااااام میوا جونم. خوبی؟ چه خبرا؟
♡ سلام بچم.. خوبم تو خوبی؟
+ وااییی چه خوب آن بودی...
♡ بچممم لاوت.... خب چه خبرا؟ از روزت بگو
+ آها آره خوب شد پرسیدی
+ ببخشید اسرا... ازت ممنونم ♡ بچه ها قضیه اینه که یک پسری آمد و مزاحمت ایجاد کرد و.... غیره.. خب یعنی بهتره نگم چون خودمم نمیخوام درباره این موضوع بگم.. تنها چیزی که میتونید بدونید اینه که گفت من هر چقدر بخوای بهت میدم بیا زنم شو.... همین قدر پر رو ✌
® واو... باورم نمیشه یک فرد چقدر میتونه وقیح باشه.... عوح
+ بیاید به این فکر نکنید.... ببین اسرا دستت درد نکنه اما بابای شما توی قرض میافته و این بده...
اسرا: بعدش کم کم به بابام پول رو بر میگردونی میشه نترس بچه...
+ اگه بعدش نتونیم به خوبی پول در بیاریم چی؟
هایون: اگه بیشتر پول در بیاریم چی؟
نا اُمی: این یک ریسکه... تو ریسک پذیری؟
+ نه نه نه من اصلا نتونستم تا حالا ریسک کنم... خیلی سخته ریسک کردن..... نمیتونم... درسته که خودم این پیشنهاد رو دادم اما الان پشیمون شدم..
نااُمی: خب خب خب من الان به بابام گفتم و گفتش که برای این کار می تواند از کسی نزدیک پانصد میلیون بگیره.... و با دویست میلیون اسرا میتونیم هفتصد میلیون داشته باشیم... هایون و تو میتونید بزارید روی هم... خب بعدش میرسه به یک میلیارد و دویست که بازم با شماست...
+ ممنون بابت کمکت خوشحالم کردی... ذوووووووووق بیش از حدددددددد🤭
ممنونم ازتووون.... آآاااام
اسرا: باز چی میخوای بگی؟
+ الان اگه بیشتر پول رو شما بدید من دیگه نمیتونم توی چشم هاتون نگاه کنم... بزارید به مامان بابام بگم شاید اون پانصد تومان رو بابام بتونه به راحتی بگیره و بقیه اش رو بازم با هم میرویم جلو
ماهان: روی منم حساب کنید... چون منم میخوام باهاتون کار کنم....
+ چشم و بازم ممنون
( ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه)
+ سلام مامان جونمممم من اومدممممم
_ خوش آمدی عزیزم..
+ 😳 واو کسی اینجا ست؟ چرا اینجوری صحبت میکنی؟
_ وا عزیزم عموت رو نمیبینی؟
+ واییییی عمو سلام؟ خوبید؟ خوشحال شدم دیدمتون
# سلام عزیز عمو... خوبی؟ ما هم از دیدنت خوشحالیم
+ ممنون خوبم... با اجازتون من برم توی اتاقم..
خدانگه دار
.....................
(ساعت نه و نیم)
+ برم سر گوشیم و به میوا جونم پیام بدممممم
(مکالمه بین من+ و میوا ♡)
+ سلاااااام میوا جونم. خوبی؟ چه خبرا؟
♡ سلام بچم.. خوبم تو خوبی؟
+ وااییی چه خوب آن بودی...
♡ بچممم لاوت.... خب چه خبرا؟ از روزت بگو
+ آها آره خوب شد پرسیدی
۱.۲k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.