𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙱𝚕𝚘𝚘𝚍𝚢 𝚋𝚕𝚘𝚘𝚍
𝙿𝚊𝚛𝚝𝟷
کیم ا.ت. کیم ا.ت۲۶ساله فارغالتحصیل رشته ی پزشکی جراح قلب و عروق که تک فرزنده و با خانوادش(پدر،مادر)زندگی میکنه پدر ا.ت شریک یک مافیاست و مادر ا.ت صاحب یک شرکت لوازم ارایشی و مراقبت های پوستی معروفه که به صورت قاچاقی اسلحه میفروشه.(علامتش+)
مین یونگی. ۳۱ساله فارغالتحصیل رشته ی ریاضی صاحب یه برادر که توی مدرسه از بالا اتفاقی میوفته که وارس خانواده ی مین است که پدرش شریک و صاحب شرکتCMK(شریکه باپدر ا.ت)مادرش دزد جواهرات که قاچاقی جواهراته تاریخی ردو بدل میکنه و یونگی درقرار های مهم برای خرید اسلحه حضور داره.(علامتش_)
ویو ا.ت
صبح پاشدم موهامو دم اسبی بستم و لباسمو پوشیدم و نشستم سر میز
م.ت. اومدی دخترم؟
+بله مادر
پ.ت. امشب یه شام دعوتیم توهم میای؟
+امم اگه بیماری نداشته باشم میام حالا کیا هستن
م.ت. خانواده ی مین(برادر یونگی با ا.ت دوست صمیمی بودن)
+مج..مجبورم بیام؟
پ.ت. میدونم بعد مرگ جه سو(برادرش)خیلی درد کشیدی چون بهت شک کردنو گفتن تو انداختیش پایین
م.ت. چرا در موردش حرف میزنی اذیتش میکنه بچه رو
+باسه باشه به هر حال خیلی ازش گذشته میام
رفتم سر کار روپوشمو پوشیدم و به مریضام رسیدگی کردم امروز عملی نداشتم خوشبختان و رفتم یکم لب ساحل قدم زدم و اهنگ گوش دادم
ویو یونگی
امشب یه قرار با خانواده ی کیم داریم چند روز دیگه سالگرد فوت جه سوعه دلم براش تنگ شده دلم برای موقع هایی ک سه نفره(با ا.ت)بازی میکردیم تنگ شده بیخیال اهمیت ندادمو رفتم سر قرارم طبق معمول بدون کثیف کاری با قرارداد اسلحه هارو گرفتم و به بابام تحویل دادم که رفتم یه قهوه گرفتمو کنار دریا قدم زدم ک از کنار یکی رد شدم یکم توجه هم بهش جلو شد
_عجیبه چرا با روپوشش همجا میگرده الا میخواد پز بده ک دکتره؟
ا.ت ویو
از کنار یکی رد شدم و یه عطر خاصی میداد ک میخواستم برگردم ولی با خودم گفتم ولش کنو رفتم محل کارم
𝙿𝚊𝚛𝚝𝟷
کیم ا.ت. کیم ا.ت۲۶ساله فارغالتحصیل رشته ی پزشکی جراح قلب و عروق که تک فرزنده و با خانوادش(پدر،مادر)زندگی میکنه پدر ا.ت شریک یک مافیاست و مادر ا.ت صاحب یک شرکت لوازم ارایشی و مراقبت های پوستی معروفه که به صورت قاچاقی اسلحه میفروشه.(علامتش+)
مین یونگی. ۳۱ساله فارغالتحصیل رشته ی ریاضی صاحب یه برادر که توی مدرسه از بالا اتفاقی میوفته که وارس خانواده ی مین است که پدرش شریک و صاحب شرکتCMK(شریکه باپدر ا.ت)مادرش دزد جواهرات که قاچاقی جواهراته تاریخی ردو بدل میکنه و یونگی درقرار های مهم برای خرید اسلحه حضور داره.(علامتش_)
ویو ا.ت
صبح پاشدم موهامو دم اسبی بستم و لباسمو پوشیدم و نشستم سر میز
م.ت. اومدی دخترم؟
+بله مادر
پ.ت. امشب یه شام دعوتیم توهم میای؟
+امم اگه بیماری نداشته باشم میام حالا کیا هستن
م.ت. خانواده ی مین(برادر یونگی با ا.ت دوست صمیمی بودن)
+مج..مجبورم بیام؟
پ.ت. میدونم بعد مرگ جه سو(برادرش)خیلی درد کشیدی چون بهت شک کردنو گفتن تو انداختیش پایین
م.ت. چرا در موردش حرف میزنی اذیتش میکنه بچه رو
+باسه باشه به هر حال خیلی ازش گذشته میام
رفتم سر کار روپوشمو پوشیدم و به مریضام رسیدگی کردم امروز عملی نداشتم خوشبختان و رفتم یکم لب ساحل قدم زدم و اهنگ گوش دادم
ویو یونگی
امشب یه قرار با خانواده ی کیم داریم چند روز دیگه سالگرد فوت جه سوعه دلم براش تنگ شده دلم برای موقع هایی ک سه نفره(با ا.ت)بازی میکردیم تنگ شده بیخیال اهمیت ندادمو رفتم سر قرارم طبق معمول بدون کثیف کاری با قرارداد اسلحه هارو گرفتم و به بابام تحویل دادم که رفتم یه قهوه گرفتمو کنار دریا قدم زدم ک از کنار یکی رد شدم یکم توجه هم بهش جلو شد
_عجیبه چرا با روپوشش همجا میگرده الا میخواد پز بده ک دکتره؟
ا.ت ویو
از کنار یکی رد شدم و یه عطر خاصی میداد ک میخواستم برگردم ولی با خودم گفتم ولش کنو رفتم محل کارم
۲.۷k
۲۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.