تک پارتی سونگمین :)
وقتی تا یه هفته صبح تا شب درس می خونی و درگیر امتحاناتی❄️
از کلافگی پوفی کشیدی. چند دقیقه بود که سر یه سوال گیر کرده بودی و نمی دونستی باید چجوری حلش کنی. خسته شده بودی و کلافه.
به ساعت نگاهی انداختی که 3 شب رو نشون می داد. زمان موقع درس خوندن خیلی زود می گذشت.
به در بسته اتاق نگاهی انداختی که یادم اومد سونگمین هنوز خوابیده. فردا باید می رفت کمپانی و سرش شلوغ بود. بهش قول داده بودی زود بخوابی اما انگار کامل زیر قولت زده بودی.
دوباره نگاهی به سوالی انداختی که بلد نبودیش.
از خستگی چشم هات به زور باز مونده بود. انگار جسمت بیدار بود اما روحت توی خواب بود.
آروم تکونی به خودت دادی تا بیدار بمونی. همون موقع سونگمین در اتاق رو باز کرد و وارد پذیرایی شد.
با چشم های خسته اش نگاهی بهت انداخت و اخمی کوتاه کرد و گفت: گفتی زود می خوابی.
آروم گفتی: متاسفم سونگمین اما توی یه سوال موندم. بلد نیستم حلش کنم. اگه استادمون ازش سوال بده چیکار کنم؟
سونگمین نزدیکت ایستاد و گفت: کدوم سوال؟
دفتر ریاضیتو سمتش برگردوندی. بعد از چند دقیقه روی صندلی کنارت نشست و یه مداد از جامدادیت برداشت و گفت: چیز سختی نیست عزیزم.
بزار بهت بگم. نگاه کن فقط یه معادله ی درجه ی دوعه.
و شروع کرد به توضیح دادن مسئله و تو هم با دقت به اعدادی که با مداد نشون شون می داد نگاه می کردی که کامل متوجه بشی و دوباره ازش نپرسی.
سونگمین در نهایت گفت: و جواب میشه رادیکال دو. متوجه شدی عزیزم ؟
آروم و با لبخند سرت رو تکون دادی که سونگمین لبخندی زد و گفت: خوبه. درسات تموم شده؟
آروم گفتی: آره دیگه تموم شد.
سونگمین چراغ مطالعه رو خاموش کرد و گفت: پس دو ساعت وقت داری بخوابی.
از کلافگی پوفی کشیدی. چند دقیقه بود که سر یه سوال گیر کرده بودی و نمی دونستی باید چجوری حلش کنی. خسته شده بودی و کلافه.
به ساعت نگاهی انداختی که 3 شب رو نشون می داد. زمان موقع درس خوندن خیلی زود می گذشت.
به در بسته اتاق نگاهی انداختی که یادم اومد سونگمین هنوز خوابیده. فردا باید می رفت کمپانی و سرش شلوغ بود. بهش قول داده بودی زود بخوابی اما انگار کامل زیر قولت زده بودی.
دوباره نگاهی به سوالی انداختی که بلد نبودیش.
از خستگی چشم هات به زور باز مونده بود. انگار جسمت بیدار بود اما روحت توی خواب بود.
آروم تکونی به خودت دادی تا بیدار بمونی. همون موقع سونگمین در اتاق رو باز کرد و وارد پذیرایی شد.
با چشم های خسته اش نگاهی بهت انداخت و اخمی کوتاه کرد و گفت: گفتی زود می خوابی.
آروم گفتی: متاسفم سونگمین اما توی یه سوال موندم. بلد نیستم حلش کنم. اگه استادمون ازش سوال بده چیکار کنم؟
سونگمین نزدیکت ایستاد و گفت: کدوم سوال؟
دفتر ریاضیتو سمتش برگردوندی. بعد از چند دقیقه روی صندلی کنارت نشست و یه مداد از جامدادیت برداشت و گفت: چیز سختی نیست عزیزم.
بزار بهت بگم. نگاه کن فقط یه معادله ی درجه ی دوعه.
و شروع کرد به توضیح دادن مسئله و تو هم با دقت به اعدادی که با مداد نشون شون می داد نگاه می کردی که کامل متوجه بشی و دوباره ازش نپرسی.
سونگمین در نهایت گفت: و جواب میشه رادیکال دو. متوجه شدی عزیزم ؟
آروم و با لبخند سرت رو تکون دادی که سونگمین لبخندی زد و گفت: خوبه. درسات تموم شده؟
آروم گفتی: آره دیگه تموم شد.
سونگمین چراغ مطالعه رو خاموش کرد و گفت: پس دو ساعت وقت داری بخوابی.
۳.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.