پارت 1
از زبان ا.ت
امروز هم مثل همیشه بیدار شدم یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم صبحانه م رو خوردم و راهی دبیرستان شدم امید وارم دیگه امروز مثل روز های قبل نشه. تو راه بودم که یکی چشمامو بست من: جیمینا توییی؟ اون فرد: نههههه
صداش اشنا بود ولی یادم نمیاد که یهو چشمامو ول کرد اومد رو به رو م من: واییییییییی بومگیو خودتیییییی
بومگیو: وایییییییی ارهههههه خودممممم حالا بیا بغلم منم پریدم بغلش خیلی دلتنگش شده بودم تقریبا 4 ساله ندیدمش وقتی 7 بود رفت وتنها کسی که برام موند جیمیت بود من و جیمین و بومگیو از 5 سالگی باهم بودیم ولی یه روز بومگیو به دلیل کار های پدرش از کشور رفتن. بومگیو: خب جیمین کجاس؟ من: نمی دونم ولی تو چرا لباس فرمت شبیه لباس فرم دبیرستان منه؟ بومگیو: چون منم اونجا هستن تازه انداختنم کلاس تو و جیمین
من: دروغ نگوووووو بومگیو: چرا دروغ بگم من: اوکی حالا بیا بریم تا به جیمین بگم که برگشتی. بومگیو: باشه بریم
امروز هم مثل همیشه بیدار شدم یه دوش 10 دقیقه ای گرفتم صبحانه م رو خوردم و راهی دبیرستان شدم امید وارم دیگه امروز مثل روز های قبل نشه. تو راه بودم که یکی چشمامو بست من: جیمینا توییی؟ اون فرد: نههههه
صداش اشنا بود ولی یادم نمیاد که یهو چشمامو ول کرد اومد رو به رو م من: واییییییییی بومگیو خودتیییییی
بومگیو: وایییییییی ارهههههه خودممممم حالا بیا بغلم منم پریدم بغلش خیلی دلتنگش شده بودم تقریبا 4 ساله ندیدمش وقتی 7 بود رفت وتنها کسی که برام موند جیمیت بود من و جیمین و بومگیو از 5 سالگی باهم بودیم ولی یه روز بومگیو به دلیل کار های پدرش از کشور رفتن. بومگیو: خب جیمین کجاس؟ من: نمی دونم ولی تو چرا لباس فرمت شبیه لباس فرم دبیرستان منه؟ بومگیو: چون منم اونجا هستن تازه انداختنم کلاس تو و جیمین
من: دروغ نگوووووو بومگیو: چرا دروغ بگم من: اوکی حالا بیا بریم تا به جیمین بگم که برگشتی. بومگیو: باشه بریم
۱.۷k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.