A boy who had the right to choose=پسری که حق انتخاب داشت
پارت اول موضوع:بازگشت به گذشته
__________________________________________________________________
خلاصه:ولدمورت بر دنیای جادویی حکومت میکنه و هری پاتر کشته شده. آیا کسی نمی خواهد انتقام خون های فدا شده را بگیرد؟آیا کسی نمی خواهد دنیای جادویی را نجات دهد؟ در این فن فیکشن دراکو و لوسیوس و تئودور تصمیم میگیرند برای نجات دنیای جادویی........................
__________________________________________________________________
:دراکو pov
با چهره ای کبود و خونی و با چشمانی گریان در جایی که قبلا مدرسه ای به نام هاگوارتز وجود داشت ایستاده بود و به عشق زندگی اش یعنی هرماینی گرنجر که در آغوش رون ویزلی بود و گریه می کرد مینگریست و با تمام وجود دلش برای مادرش که تا همین چند لحضه پیش زنده بود تنگ شده بود و می خواست او را در آغوش بگیرد.
(۶سال بعد)
لوسیوس مالفوی در این شش سال گذشته نقشه هایی را کشیده بود که قرار بود در آن شب آن ها را با پسرش دراکو و تئودور درمیان بگذارد.
تئودور:چی؟نه ممکنه هممون بمیریم.
لوسیوس:ولی من همین الانشم بعد مرگ نارسیسا مرده به حساب میام تو چی دراکو شنیده بودم تو از اون دختره گرنجر خوشت میومد نمی خوای نجاتش بدی تو هم مثل من میتونی از دست دادن کسی که عاشقش هستی رو درک کنی مگنه؟
دراکو:آره ولی این نقشه نیاز به وسایل های بسیار کمیابی داره که حتی اگر بخوایم عملیش کنیم باید کلی وقت بزاریم تازه ممکنه همش پیدا نشه.
لوسیوس با غرور گفت:پدرتو دست کم گرفتی من یک سال از عمرمو برای پیدا کردن اون وسایل صرف کردم.
دراکو چشمانش برق زد و گفت:پس چرا معطلی بریم انجامش بدیم دیگه تئودور نیاد هم مهم نیست من و شما دوتایی میتونیم انجامش بدیم.
اخمی بر روی صورت تئودور شکل گرفت و گفت:نخیرم هرجا داداشم بره منم میام.
(ساعت ۶:۴۵ دقیقه صبح)
آنها کل شب را صرف ساخت معجون مورد نیاز و مکان مورد نیاز کردند و تا تقریبا یک ربع دیگه می توانستند نقشه را عملی کنند.
لوسیوس:خب همه چی آماده هست؟
دراکو:بله پدر فقط...
تئودور:فقط زمان برگردان ها کجاست؟
لوسیوس:ایناهاشش بیاین شروع کنیم به خواندن طلسم. بعد از چند دقیقه انرژی کل مالفوی مانور رو فرا گرفت در ها و پنجره ها با شدت باز شدند و زمان متوفق شد و تاریکی لوسیوس ، تئودور و دراکو را دربر گرفت. زمانی که دراکو چشمانش را باز کرد در سال ۱۹۰۱ بود و از این پس دراکو تبدیل شد به پسری که حق انتخاب داشت. (...continues)
__________________________________________________________________
یادداشت:امیدوارم از این فن فیکشن لذت برده باشید اگر دوست داشتید این فن فیکشن رو ادامه بدم لطفا با لایک و فالو و کامنت از من حمایت کنید. مرسی که تا اینجا با من بودید خداحافظ
__________________________________________________________________
خلاصه:ولدمورت بر دنیای جادویی حکومت میکنه و هری پاتر کشته شده. آیا کسی نمی خواهد انتقام خون های فدا شده را بگیرد؟آیا کسی نمی خواهد دنیای جادویی را نجات دهد؟ در این فن فیکشن دراکو و لوسیوس و تئودور تصمیم میگیرند برای نجات دنیای جادویی........................
__________________________________________________________________
:دراکو pov
با چهره ای کبود و خونی و با چشمانی گریان در جایی که قبلا مدرسه ای به نام هاگوارتز وجود داشت ایستاده بود و به عشق زندگی اش یعنی هرماینی گرنجر که در آغوش رون ویزلی بود و گریه می کرد مینگریست و با تمام وجود دلش برای مادرش که تا همین چند لحضه پیش زنده بود تنگ شده بود و می خواست او را در آغوش بگیرد.
(۶سال بعد)
لوسیوس مالفوی در این شش سال گذشته نقشه هایی را کشیده بود که قرار بود در آن شب آن ها را با پسرش دراکو و تئودور درمیان بگذارد.
تئودور:چی؟نه ممکنه هممون بمیریم.
لوسیوس:ولی من همین الانشم بعد مرگ نارسیسا مرده به حساب میام تو چی دراکو شنیده بودم تو از اون دختره گرنجر خوشت میومد نمی خوای نجاتش بدی تو هم مثل من میتونی از دست دادن کسی که عاشقش هستی رو درک کنی مگنه؟
دراکو:آره ولی این نقشه نیاز به وسایل های بسیار کمیابی داره که حتی اگر بخوایم عملیش کنیم باید کلی وقت بزاریم تازه ممکنه همش پیدا نشه.
لوسیوس با غرور گفت:پدرتو دست کم گرفتی من یک سال از عمرمو برای پیدا کردن اون وسایل صرف کردم.
دراکو چشمانش برق زد و گفت:پس چرا معطلی بریم انجامش بدیم دیگه تئودور نیاد هم مهم نیست من و شما دوتایی میتونیم انجامش بدیم.
اخمی بر روی صورت تئودور شکل گرفت و گفت:نخیرم هرجا داداشم بره منم میام.
(ساعت ۶:۴۵ دقیقه صبح)
آنها کل شب را صرف ساخت معجون مورد نیاز و مکان مورد نیاز کردند و تا تقریبا یک ربع دیگه می توانستند نقشه را عملی کنند.
لوسیوس:خب همه چی آماده هست؟
دراکو:بله پدر فقط...
تئودور:فقط زمان برگردان ها کجاست؟
لوسیوس:ایناهاشش بیاین شروع کنیم به خواندن طلسم. بعد از چند دقیقه انرژی کل مالفوی مانور رو فرا گرفت در ها و پنجره ها با شدت باز شدند و زمان متوفق شد و تاریکی لوسیوس ، تئودور و دراکو را دربر گرفت. زمانی که دراکو چشمانش را باز کرد در سال ۱۹۰۱ بود و از این پس دراکو تبدیل شد به پسری که حق انتخاب داشت. (...continues)
__________________________________________________________________
یادداشت:امیدوارم از این فن فیکشن لذت برده باشید اگر دوست داشتید این فن فیکشن رو ادامه بدم لطفا با لایک و فالو و کامنت از من حمایت کنید. مرسی که تا اینجا با من بودید خداحافظ
۲.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.