جغد کوچولوی من🦉:
جغد کوچولوی من🦉:
part: 7
.
دیانا:
رفتم توی اتاق لباسامو خود شلوارک یه بلوز توی خونه ای عوض کردم. واد ف. ا. ک امروز خود ارسلان قرار دارم امروز قرار بیاد خونه ی ما فیزیک کار کنیم. ساعت دو بود پس تا 4وقت داشتم.زنگ خونه خورد رفتم لز توی ایفون نگا کردم ارسلان بود شت جقدر زود اومده بودــــــ لباسام عوض کردم خود کت جین شلوار کارگو یه کراپ سیاه درو بازکردم.
ارسلان: سلام
دیانا: سلام بفرماید تو
ارسلان اومد توی خونه که گفت: خب کجا درس بخونیم
دیانا : توی اتاقم
ارسلان:
رفتم خونه ی رحیمی ولی چه اتاقی داشت تم سیاه بنفش
البته اتاق منم تم سیاه سفید داره کل عروسکاش جغد بودن
دیانا: بفرماید بشینید.
ارسلان: ممنون
1ساعت بعد:
دیانا:
بلاخره درس تموم شد ارسلان رفت کی ساعت 3:45شد ما نفهمیدیم اماده شدم( عکس هست)
سوار ماشین شدم راه افتادم رفتم دنبال مهشاد
مهشاد: سلام
دیانا : سلام مهشاد یه خبر برات دارم
مهشاد: چه خبری
دیانا: یه نفر عاشقت شده
مهشاد: کیه
دیانا: خودت بعدش میفهمی
رفتیم دنبال پانیذ حرکت کردیم به سمت پاساژ اول کادو گرفتیم.
من برای امیر ساعت هوشمند گرفتم
مهشاد برای امیر ایرپاد
پانیذ هم یه ادکل محصول ترکیه گرفته بود
بعدشم رفتیم سراغ لباس کفش رفتیم توی یه مغازه پانیذ یه لباس خیلی قشنگ انتخاب کرده بود(عکس هست) رفت پرو کنه.
پانیذ: بچه ها بیاین
دیانا: انگار برای تو دوختنش
مهشاد: پانیذ محشره
پانیذ لباس خرید کفش هم خرید مهشادم(عکس هست) یه لباس خیلی قشنگ برداشته بود کفشم خرید منم لباس کفش خریدم (عکس هست) خرید هامون تموم شدن.
part: 7
.
دیانا:
رفتم توی اتاق لباسامو خود شلوارک یه بلوز توی خونه ای عوض کردم. واد ف. ا. ک امروز خود ارسلان قرار دارم امروز قرار بیاد خونه ی ما فیزیک کار کنیم. ساعت دو بود پس تا 4وقت داشتم.زنگ خونه خورد رفتم لز توی ایفون نگا کردم ارسلان بود شت جقدر زود اومده بودــــــ لباسام عوض کردم خود کت جین شلوار کارگو یه کراپ سیاه درو بازکردم.
ارسلان: سلام
دیانا: سلام بفرماید تو
ارسلان اومد توی خونه که گفت: خب کجا درس بخونیم
دیانا : توی اتاقم
ارسلان:
رفتم خونه ی رحیمی ولی چه اتاقی داشت تم سیاه بنفش
البته اتاق منم تم سیاه سفید داره کل عروسکاش جغد بودن
دیانا: بفرماید بشینید.
ارسلان: ممنون
1ساعت بعد:
دیانا:
بلاخره درس تموم شد ارسلان رفت کی ساعت 3:45شد ما نفهمیدیم اماده شدم( عکس هست)
سوار ماشین شدم راه افتادم رفتم دنبال مهشاد
مهشاد: سلام
دیانا : سلام مهشاد یه خبر برات دارم
مهشاد: چه خبری
دیانا: یه نفر عاشقت شده
مهشاد: کیه
دیانا: خودت بعدش میفهمی
رفتیم دنبال پانیذ حرکت کردیم به سمت پاساژ اول کادو گرفتیم.
من برای امیر ساعت هوشمند گرفتم
مهشاد برای امیر ایرپاد
پانیذ هم یه ادکل محصول ترکیه گرفته بود
بعدشم رفتیم سراغ لباس کفش رفتیم توی یه مغازه پانیذ یه لباس خیلی قشنگ انتخاب کرده بود(عکس هست) رفت پرو کنه.
پانیذ: بچه ها بیاین
دیانا: انگار برای تو دوختنش
مهشاد: پانیذ محشره
پانیذ لباس خرید کفش هم خرید مهشادم(عکس هست) یه لباس خیلی قشنگ برداشته بود کفشم خرید منم لباس کفش خریدم (عکس هست) خرید هامون تموم شدن.
۳.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.