بچها داشتم اتاقمو مرتب میکردم که دفتر داستان نویسی پارسال
بچها داشتم اتاقمو مرتب میکردم که دفتر داستان نویسی پارسالم رو پیدا کردم، همه ی داستانایی که توش نوشتم عاشقانه بود بجز اخری، اسمش بود( جمعیت معشوق کُش) یکم پایانش دارک بود، یعنی غمگین بود خودم با خوندنش حالم گرفته شد، واقعا هیچی ازون موقع که اینو نوشتم یادم نمیاد، ولی یه چیزی خیلی عجیبه که من اخر دفترم نوشتم که: هیچ کدوم از داستانام واقعی نیس ولی توی همشون نشونه ای از( او ) هست
😐(او) دیگه کیه؟ 😐
خاکتوسرم،
ولی این داستانه خیلی باحال بود، اگه دوس دارین بگین که بزارمش، مخصوصا اونایی که غمگین دوس دارن بگن، اگه قرار شد بزارمش همین عکسه کاورشه، خیلی کمه، نترسین به فیک خودمون هم میرسیم😅
خب خلاصه نظراتتون رو بگین که بزارمش یا نه👇
😐(او) دیگه کیه؟ 😐
خاکتوسرم،
ولی این داستانه خیلی باحال بود، اگه دوس دارین بگین که بزارمش، مخصوصا اونایی که غمگین دوس دارن بگن، اگه قرار شد بزارمش همین عکسه کاورشه، خیلی کمه، نترسین به فیک خودمون هم میرسیم😅
خب خلاصه نظراتتون رو بگین که بزارمش یا نه👇
۳.۳k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.